سه حکایت از ملاحسین قلی همدانی

بدون هیچ توجهی از کنار او گذشت. این بی‌توجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد. از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند. دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بی‌ادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟! عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام می‌کردم؟ گفت: من عبد فرّارم. آخوند ملاحسینقلی به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت. 
فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: ‌امروز یکی از بندگان خدا

فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازة او برویم. عده‌ای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آری او از دنیا رفته بود. عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بندة خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشییع جنازة تمام شد. یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرارا رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟ همسرش گفت: نمی‌دانم چه می‌شد؟ او هر شب دیروقت با حال غیرعادی و از خود بی‌خود منزل می‌آمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم می‌زند و با خود تکرار می‌کرد: عبد فرار تو از خدا فرار کرده‌ای یا از رسول خدا؟! و سحر نیز جان سپرد. عده‌ای از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفته است. چون از او سؤال کردند، ایشان فرمودند: «من می‌خواستم او را آدم کنم و این کار را نیز کردم، ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم.»

عفو و گذشت 

کرامت نفس و بزرگواری ایشان از جمله خصلت‌هایی است که در شاگردان و یاران او نفوذ کرده بود. در این مورد، علامه طهرانی از نوة آخوند نقل می‌کند: «در یکی از سفرهای زیارتی که آخوند با اصحابشان پیاده به کربلا مشرف می‌شدند، در راه، راهزنان بیابانی اموال ایشان را غارت کرده و هر چه دارند، می‌ربایند. سپس که عارف همدانی را می‌شناسند، به حضورشان آمده و هر چه ربوده بودند، تقدیم کرده و معذرت می‌خواهند. آخوند ملا حسینقلی فقط کتابهای وقفی را که ربوده بودند، پس می‌گیرد و بقیة کتب و اموال را نمی‌گیرد و می‌فرماید: «به مجرّد سرقت، من ایشان را حلال کردم؛ چو راضی نشدم به واسطة من خداوند کسی را در آتش دوزخ بسوزاند و نمی‌خواهم به خاطر من لقمة حرام از گلوی کسی پائین برود و موعظه در او بی‌اثر باشد.»

رازپوشی 

بعضی از اولیای الهی در این عالم، باطن انسانها و صفات حیوانی آنان را می‌بینند و می‌شناسند، ولی از آن جا که مظهر صفت ستّار العیوب الهی‌اند، سرپوشی می‌کنند و رازهای مردم را فاش نمی‌کنند. عارف فرزانة همدانی از این چنین عظمت روحی برخوردار بود. شیخ محمد رازی در این رابطه، از زبان یکی از شاگردان آخوند نقل می‌کند: 
«آخوند ملا حسینقلی همدانی که مربی اخلاق و عالم ربانی و سالک حقیقی و دارای کرامات و صاحب مکاشفات و منامات بود، هر وقت به حرم مطهر امیرمؤمنان، علی ـ علیه السلام ـ مشرف می‌شد، با آداب خاص و خضوع و خشوع مخصوص می‌رفت و هنگام خروج، عبا را به سر انداخته و سر به زیرافکنده و با عجله به منزل خود می‌رفت. ما از نحوة تشرف آن چنانی و از برگشتن این چنینِ وی در تعجب بودیم، تا روزی در صحن مطهر مراقب ایشان بودم. وقتی به آن کیفیت بیرون آمد و به شتاب رفت، سر راه را بر او گرفته و به صاحب قبر مطهر علوی ـ علی مشرفها السلام ـ سوگند دادم که علت آن گونه تشرف و این گونه مراجعت چیست؟ گفت: امّا آن گونه تشرف وظیفة هر کسی است که عارف به مقام ولیّ الله اعظم، امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ باشد که با کمال خضوع و خشوع مشرف گردد و امّا علت این گونه مراجعت برای این است که اثر تشرف با معرفت به حضور و پیشگاه حضرت علی ـ علیه السلام ـ عوض شدن و رنگ ولایت گرفتن و باز شدن چشم و گوش ملکوتی است و چون حقایق و باطن اشیاء و اشخاص برایم منکشف می‌گردد، نمی‌خواهم چشم من به یکی از دوستانم بیفتد که مبادا آنها را به غیر صورت انسان ببینم و رازهای پنهانی و عیوب نهانی آنان پیش من فاش شود. و در نتیجه نفس من از آنان مکدر شده و نسبت به او در من تنفر ایجاد گردد، دل می‌خواهد سرّ آنها حتی در پیش نفس من پوشیده بماند.

نظرات 5 + ارسال نظر
ایمان جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 ق.ظ http://shiftegan-e-khedmat.blogsky.com/

به نام پروردگار شهیدان و درستکاران

سلام

باز هم به انتشاراتی بنیاد شهید بهشتی مجوز شرکت در نمایشگاه کتاب را ندادن

با مظلوم بهشتی همچنان مورد ظلم ظالمین است بروزم

خوشحال میشم نظرتون رو بدونم

علیک سلام
حتما سر می زنم

س شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 ب.ظ http://eisila.parsiblog.com

افسوس که این عالمان راه ارتباط را بر بندگان بی راه می بندند و برای این منظور زیبایشان، هدایتی دیگر را از طریقی دلسوزانه تر پی نمی گیرند. قصد ایراد ندارم اما اعتراض دارم که چرا اگر کسی را با آن ویژگی ها می بینند به مهر و عطوفت چهره ی برگشته !! را باز نمی گردانند تا جهان سراسر آکنده از انسان باشد نه میمون و خوک و خرس و ............

1- هدایت مخصوص خداوند است و اگر هزاران پیامبر قصد هدایت کسی را کنند ولی خواست خداوند نباشد هدایت نخواهد شد.
لَّیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ یَهْدِی مَن یَشَاء
هدایت آنها بر تو نیست؛ ولى خداوند، هر که را بخواهد ، هدایت مى‏کند(بقره 272)
2- اولیاء خدا ،دستان و چشمان و گوش خداوند هستند بر روی زمین و هر آنچه ایشان انجام دهند غیر از فعل خداوند نیست
در پس آیینه طوطی صفتم داشته اند. آنچه اســــتاد ازل گفت بگو میگویم
3- به تعداد انسانها راهها هست برای رسیدن به خدا.
و شما فرض کن راه شما برای رسیدن به خداوند با من و من با دیگری فرق میکند ،هیچ دونفری را نمی توان پیدا کرد که راهشان با هم یکی باشد ،و چون خداوند واحد و احد است پس بندگانش را نیز واحد و احد آفریده فلذا شما می بینید که اثر انگشت شما با هیچ کس مشابهت ندارد و از شما خداوند فقط یک عدد آفریده نه دوتا ،و همین طور شما قیاس کنید در هدایت.
یک انسان عارف و سالک الی الله باطن بین است نه مثل بنده ظاهر بین ،او راه هدایت هر شخص را میشناسد و راه این بنده خدا همین بود و همچنین جناب حر در کربلا و فضیل راهزن که با شنیدن این آیه به خود آمد:آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حقّ نازل کرده است خاشع گردد؟!(حدید 16).

س شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:41 ب.ظ http://eisila.parsiblog.com

پس جبر راه ملطفه ای دیگر است بر حجم دردهای بشر!

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
بنده از شنیدنیها گفتم أما برای دیدن به آن دوست مهربان مراجعه کنید.

س شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:54 ب.ظ http://eisila.parsiblog.com

هدایت مخصوص خداست ولی خدا جانشینانی دارد هادیان راه باید به مهر ، و نه به قهر و طرد و روی گردانی ! انسان ناسی را به اشاره ی نگاهی یا اشکی یا تعارفی ! به چهره ای واقعی باز گردانند.
بحث من آن مبحثی که شما اشاره می کنید نیست.مگر این که بگوییم این بزرگان راهشان این است که در درون خود غرق باشند و تنها به مراقبه ی روح و روان خود باشند مبادا ذره ای از یاد خدا غافل شوند. مثل راهبان دیار مسیح! ساجد عابد تو خود می دانی که بی اعتقاد نیستم اما درد جوانان و جامعه را می بینم و می دانم که آن بزرگواران هم می دانند اما با خیل نیازمندان قهرکرده چه باید کرد؟ آیا آنها به کل باید طرد شده باشند؟ یا راهی فراراه آنان باید باشد؟ ساجد عابد می توانی در حمایت از بشر گسیخته ی امروز کمی از قول ما با آن بزرگان به نظاره ی ایده بنشینی؟
ببخشید قصد آزاری نیست . بل که درخواست تعاطف است برای جمع پریشان روزگار!

ای مهربان
بنده گفتم شما هم گوش نکردید.
شما به راه هدایت حر نگاه کن ،که امام حسین (علیه السلام) با نفرین او را هدایت کرد ،که راه هدایتش همین بود.نمی شود همه را با مهر هدایت کرد ،بعضی ها با قهر هدایت می شوند.
هر کس دسترنج خود را برداشت میکند.حتی اگر پیغمبر دینی را به مردم ارائه نکرده باشد ما موظفیم به عقل خود عمل کنیم که او رسول باطنی ماست ،مثلا دروغ بد است و این بد بودن را عقل می فهمد و نیازی به قول پیامبر نیست.
بله الان متدین بودن سخت است ،ولی خداوند از بدو تولد راه را به انسان نشان می دهد و میگوید این حق است این باطل قد تبین الرشد من الغی ،هدایت از گمراهی روشن است و چیزی برای توجیه وجود ندارد. پس اگر کسی راه را اشتباه رفت مسئولیتش گردن خودش می باشد.
آنقدر درون خود را تاریک میکنیم (با دروغ ،تهمت ،غیبت ،مسخره کردن، آبروی مومن را بردن ،سخن چینی ،دل بستگی ،خیانت ،تجاوز ،کم فروشی) که دیگر جایی برای اصلاح نمی گذاریم.
مگر این بزرگان چقدر می توانند داد و فریاد کنند که ای مردم اینجا سرای باقی نیست و فانیست.شما هم زیاد تلاش نکن اینجا منتهای تاریکیست که شیطان به اعلی قدرت خود رسیده ،در جایی که از متدینین نیز ظاهری بیش نمانده و اگر آن ریش و لباسشان را ازشان بگیری بی دین می شوند.
لاتهای قدیم هم بعضی حرمت ها را نگه میداشتند أما حالا دیگر انسانیت مرده.
و البته شما بدان که هدایت انسانها یک توفیق است که خداوند به هر کس نمی دهد ،چون او غیور است.

س شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ب.ظ

در بین این گروه است:
http://bahar-20.com/ftp/cod.musics/page/28/php

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد