۳ وکتور نامه قدیمی زیبا

سهبا یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:13 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . صبح بخیر .
هر وقت میام اینجا تا چند دقیقه گیج میزنم که چه خبره !‌ تازه بعد چند لحظه شاخک های گیرایی مطلبم ، کمی فعال میشن !
خداییش وبلاگ ( هر چی گشتم اصطلاحی بجز خفن توی ذهنم پیدا نکردم !) خفنی دارین ها !!!!
اساتید معظم نرم افزار .... و صدالبته سخت افزار ....

خلاصه خسته نباشید بزرگوار .

علیک سلام
ظهر شما هم بخیر
فکر کنم خفن معادل کلمه خوشگل وحشتناک بشه ،نه؟!!!

دانیال دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:09 ق.ظ http://www.danyal.ir

خوشم میاد که خودت میگی قدیمی هستند !!!!

بله
مثل دیوان حافظ و مولانا و کتب ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی

س سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:28 ق.ظ http://eisila.parsiblog.com

من چه استفاده ای می توانم از این ها داشته باشم؟
بلد نیستم.
و بگویید در چه برنامه ای باز می شود؟

این فایلها در نرم افزارهای کورل دراو و فتوشاپ باز میشند.
خوب به درد طراحی می خوره ،من چون خودم یکیشونو ویرایش و چاپ کردم و چیز قشنگی از آب در اومد واسه همین برای دانلود قرار دادم.
استفاده برای شما که ممکنه پیش نیاد ولی به هر حال همانطور که در تصویر مشخصه تصاویر قشنگی هستند.

س سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:39 ب.ظ

نگفته بودم آن نظر را خصوصی بگذارید

این نظری که اینجا تایید کردید خصوصی بود

خدایا کی این پسرا چیز یاد می گیرن

شما مادرانه یاد دهید تا ما فرزند وار یاد بگیریم
خانم اجازه
یه کامنت براتون ارسال کردیم نمی خواهید پولشو بدید

سهبا سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 ب.ظ

سلام علیکم . شبتون بخیر .
یعنی اینجا هم کسانی پیدا می شوند که مادرترین را اذیت کنند ؟! یعنی از حالا به بعد حواس خواهر به این خانه هم باشد که شیطنتی دل مادر را نیازارد ؟؟!!!!

علیک سلام
شما که چای را با پارچه سفید از ما غنیمت گرفتید و جنگمان را به صلح تبدیل کردید پس این خنجر دیگر چیست؟

س چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:44 ق.ظ http://eisila.parsiblog.com

چقدر خسیس!!
ولی چون ارزش داشت باشه قیمت را مشخص بفرمایید ارزان حساب کنید چون باز هم امروز صبح رفتم یک نظر قشنگ(از همین نظرهایی که باید قیمتش را شما!! بپردازید!)
گذاشتم ولی ارسال نشد و متن من هم برباد رفت!
اگه بازم یار شاطر نه بار خاطر!! هستید باشد!
می گویم پسرم حساب کند

حالا اینبار مهمان ما باشید.

سهبا چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:17 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

خنجر ؟!
من اهل خنجر نیستم !‌ اما اهل وفای به عهد چرا ! توی قلب من، پیمان نانوشته ای از محبت وجود داره بین مادر و برادر و من . نگاه نکنین بنا به مصلحت درخواست چایی ش رو نادیده گرفتم ، اما ببینم کسی چپ نگاه کرده به هر کدوم از این دو نفر ، وای به حال و روزش ! حالا خلاصه برادر بزرگوار ، حساب کار خودتون رو بکنین و با این دو نفر کج رفتاری نکنین و خساست به خرج ندین ! و گرنه اینقدر براتون پرچانگی کنم که نه به درستون برسین نه به عبادتتون ! از من گفتن بود ها !

دیروز که خنجر بود حالا شمشیر را از رو بستید ،پس وای به حال فردا که انشاءالله با لباس ضد گلوله خدمت برسیم.
با تهدیدات سرکار از هزینه پست گذشتیم و دستمان را در جیب خودمان می کنیم.
اما با این ژستی که شما گرفتید بهتر است بجای یک تکه پارچه سفید یه توپ پارچه خدمتتان بفرستیم تا خنجر و شمشیر را کنار بگذارید و به لشگر ما بیایید.

س جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ب.ظ http://eisila.parsiblog.com

من چون از رنگ قهوه ای خوشم نمی آید از این کاغذها خوشم نیامد.
یکی دانیال برایم طراحی کرد قشنگ نبود.
اگر آبی شود خوب می شود!!!
ببخشید نگویید چکار دارید ما دوست داریم! خوب شما دوست داشته باشید. یک طراحی هم برای من بگذارید با رنگ آبی
مثل قبلی ها حساب می کنیم.

البته نظرها مختلف است و هر کسی از رنگی خوشش می آید و ما به سلیقه دیگران احترام میگذاریم و انشاءالله اگر پیدا کردم یک رنگ آبیش رو هم برای شما می گذارم.
هزینه خرج های قبلی را که دختر دلبندتان با چماق کشی وصولش کردند.

س جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:44 ب.ظ

دخترم وصول کرد؟
پس به خودم برمی گرده !!!
می خواهید بگویید از دخترم وصول کردید!

ایشان که با تهدیدات خود ما را مجبور به بخشش طلبمان کردند .

س جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:09 ب.ظ http://eisila.parsiblog.com

پس مشتری می شویم چرا بحث دور و تسلسل شعر را ادامه ندادید؟ شما هم فکر ما را به کار بگیرید !
گفتم مدرسه ها که تعطیل شد نفس راحتی می کشم!!

چه بگویم که قانعتان کند.
من دستانم بسیار ناتوان تر از آن است که شما تصورش را بکنید ،بخاطر همین بعضی از بحث ها را پیگیر نمی شوم.
اگر قدرت سابق را داشتم پستهای با قلم خودم بیشتر در وبلاگم می گذاشتم و خیلی چیزها را نقد میکردم ولی چه کنم که نمی توانم.
برای کامنت به وبلاگتان آمدم ولی نتوانستم کامنت بگذارم.

سهبا شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام .
کی بود پشت سر من حرف زد؟! چماق کشی ؟!!! یهو منو بذارین تو دار ودسته شعبون استخوانی ! تعارف نکنید یه وقتی ها !

ما که پشت سر شما حرف نزدیم ،عیان بود.
ما که تعارف نداریم حالا اگر خواستید حتما قرارتون میدیم

سهبا شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:33 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

الان میرم با مادری و داداشی میام !

پس منتظر دوئل باشم

سهبا شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

به داداشم سپردم با کسی دعوا نکنه !‌ منتظر نباشین بیاد با اصحاب زهد و پارسایی و طریقت دوئل کنه !‌ اما حواستون باشه اگه بدونه من ناراحت شدم دیگه هیچی ها !!!

شوخی کردم این اخوی شما آزارش به مورچه هم نمیرسه ،پس دوئلی در کار نیست

س شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ب.ظ

این روزها آزار مد شده است! دو برادر که دوئل نمی کنن!

دعای رایانه ای: الهی صفحه کلیداتون قفل بشه!!

بله ،این روزها آزار مد شده.
گرچه از این آزار به من و شما ارثی نرسیده.

سهبا شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ب.ظ

عاشق این دعای مادرام !‌ کیف کردم !‌ الهی صفحه کلیداتون قفل بشه !
اما منظورتون چی بود ؟ یعنی من آزار بهم ارث رسیده ؟!‌

مهر مادر در ایشان موج می زند.
منظور بنده هم این بود که آزار به ما ارث نرسیده ، شما چیز دیگه تصویر نکن که اونوقت با شما دوئل می کنم

سهبا دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام برادر . شوخی و جدی با هم و درهم بود !‌ پزشک حاذقش خود منم دیگر !
حالا یعنی ناراحت شدید ؟!

اگر پزشک حاذق شمایید ما باید مریض باشیم یا سالم؟!!
ناراحتی سایزش به ما نمی خوره

سهبا دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

حالا شما مریض هستید یا سالم ؟!

وقتی گفتی پزشک یاد این بیت حافظ افتادم:
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
بنده طبیبم کس دیگریست شما دنبال مشتری دیگری بگردید

سهبا دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:32 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

مگر من گفتم پزشک شما می شوم ؟!‌ شرمنده !‌وقت ندارم !!!

لطفا شعرها را درست بنویسید ! هم حافظ ناراحت می شود ، هم خانم سعادت یار ، هم من !
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند !!!

وقتی با صفحه کلید تند تایپ می کنی بعضا از این ایرادات پیدا میشه .
شما تخصصتون رو بفرمایید شاید بیمارتان شدیم.