سخنان مقام معظم رهبری درباره مولوی

مقام معظم رهبری در صحبتی که با جمعی از شاعران داشتند درباره مثنوی معنوی اینطور فرمودند:


در بخشهائی از غزلهای حافظ هم شعر مذهبی وجود دارد. البته  من عقیده ندارم که همه‌ی غزلهای حافظ اینجوری است، اما بخش  مهمی از غزلهای حافظ در واقع شعر مذهبی به این معنائی است   که مورد نظر ماست؛ یعنی بیان معرفت و بیان حقایق الهی است   در یک قالب خاصی؛ کمااینکه مثنوی مولوی هم یک گنجینه‌ای از   همین افکار الهی و معارف الهی است.

نظرات 17 + ارسال نظر
س شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:09 ب.ظ

سلام بر بزرگواری و کرامت شما!
بله درست است هرچه بگویند گنجینه است برخی تصوری دیگر دارند!! به قول کسی! شاید از هراس!!!! ما ادبیاتی ها!!!
البته می دانم که بهانه ای بود برای نبودن!!! که حاصل شد. اما چرا با رنجاندن!!!

سلام
بنده با توجهی که بر این داستان کردم ،اینطور یافتم که علما و فقها و فلاسفه بزرگ مولانا جلال الدین را دفع نکردند بلکه بعضا او را یک حکیم بزرگ یافتند.
اما با این توصیفات جستجویی در اینترنت کردم و البته مطالبی بر ضد مولانا یافتم که چون یک مشت بچه (که سیب زمینی را از کیوی تشخیصنمی دهند) نقد کرده بودند فلذا نظرشان موید نیست.
علی أی حال
در این محفل کسی کافر نیست و همه حضرت علی علیه السلام را دوست دارند و حتی بر فرض انحراف مولانا و حمایت استاد ادبیاتی از ایشان دال بر دشمنی اهل بیت نیست بلکه دال بر عدم آگاهی میکند.

س شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ب.ظ

متشکرم از لطف لطیف شما متن زیبا و به جایی بود می دانم و ایمان داشتم که بزرگان کریمند.

یک انسان کافر نمی تواند اشعاری به این عمیقی و ظرافت بسراید البته بنده خودم را متخصص نمی بینم اما تا آنجایی که به چشمم می آید این آقا حکیم بوده و این بدیهی است.

س شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:03 ب.ظ

این تصویر را که می بینم لبخند می زنم به تمام عنایات شعر خدا! چون او، بزرگوار، به شاعران توجه دارد.

سخنرانی معظم له برای شاعران روز 5شنبه یا جمعه بود.
اما لبخندش حکایتی دارد برای دل

س یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:07 ب.ظ

چقدر خوشحالم که تو بی کینه ای و مغبوضانه به تصویرهای بشر نمی نگری ! هنیئا لک تقوی و نجات و عبادت و نشاط !

بی کینه و مغبوضانه
بنده متصف به این اوصاف نیستم

س یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:08 ب.ظ http://eisila.parsiblog.com

تصویر این ولی بزرگ در این جا یعنی حقیقت در دستان خدا جریان دارد و نگاه های غوره گونه ی برخی دانشجویان!!! باید سرانجام اگر نه به شراب معرفت، حداقل به انگوری شیرین برسد حالا مویز شدن را هم می بخشیم!!

س یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:27 ب.ظ

سلام
بی کینه و مغبوضانه در یک ردیف نیست
بی کینه مثبت است ولی مغبوضانه منفی است

علیک سلام
حق با شماست.
با عجله خواندم و بی دقت

دانیالــــــــــ دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ب.ظ

رهبری معظم نظر شخصی خودشان را در قبال مثنوی اراده کردند ُ فتوا که ندادند این هیاهو کرده اید ُ در ثانی فتوا هم میدادند تنها برای مقلدین خودشان واجب التبعیه بود جز این که حکم حکومتی داده باشند که نداده اند و معنای این سخن تبعیت محض از نظر و قول رهبری نیست چرا که اهل بیت ع نیز در موضوعات مختلف نظر واحدی ارائه نمیکردند و وقتی از آنها پسیده میشد که چرا اختلاف اقوال در گفتارتان وجود دارد میفرمودند ، اختلاف باعث پویایی و گویایی فقه شیعی یمشود ، اینست که هنوز که هنوز است ما نمیدانیم تسبیخات اربعه به یک کار کفایت است و یا اقل آن سه بار است ... اما شما اگر خودتان را فقیه میدانید و مرد دین ، اقوال علمای سلف مبنی بر نقد مثنوی را به کیوی و سیب زمینی تشبیه نمیکردی ، اگر مرد علم بودی خودت به صورت علمی وارد بحث میشدی و بالاخره یکی از نظرین را نقد میکردی ، فحاشی و اهانت سلاح بی خردان است . والسلام

خداوند باز هم شاهد است که بنده شما را دوست دارم و اشتباهات شما را از روی عدم آگاهی می بینم.
مقام معظم رهبری نه فقط یک رهبر بلکه یک عالم و فقیه است و متصف به تقوای الهی تا سخنی را بدون اطمینان و علم نزند و البته کلام ایشان را بنده به عنوان کلام یک عالم شیعی پذیرفتم و نه به عنوان رهبر و آقا و مولا.
توهین هر کسی به جناب مولانا پذیرفته نیست و محققا دال بر حماقت می کند حالا برای آیت الله باشد یا یک انسان کوچه بازاری.
البته بهتر است بیشتر به علما نزدک باشید تا کمتر در انحراف قرار گیرید بنده مدتهاست احساس کردم شما با بزرگان خیلی کم رابطه دارید و این باعث بعض انحرافات شما شده.
نکته دوم:
دانیال عزیز
آنچه که بنده میتوانم بفهمم این است که یک رقاص سنی نمی تواند اشعاری به این عمیقی و حکمت وار بسراید اشعاری که پر از نور است ،اشعاری که مصرع به مصرع آن پر است از نکته و حکمت و عجیب است که شما نمی بینید.

نکته سوم:

بنده بعد از دیدن کامنت شما فورا با استادم تماس گرفتم و ایشون بجد حرف شما را نقض کردند و فرمودند :مولانا شیعه کامل بوده ،و وقتی از توصیفات جناب مولانا از عمر و رقص سماع ایشان سوال کردم فرمودند: آقا مگر آن زمان مثل این زمان بوده او اشعارش را برای آن زمان سروده و آن زمان خفقان بوده طوری که حضرت علی (علیه السلام) را لعن میکردند و این آقا هم تقیه می کردند. و رقص سماع ایشان را هم ظهور حالات درونی تلقی می کردند و رقص و ترقص را فرق می گذاشتند.

نکته چهارم:
شماره استادم را در اختیار شما قرار خواهم داد تا اشتباهات شما اصلاح شود و بعد از آن انتظار می رود تا بجد حرفتان را پس گرفته و پستی در حمایت از جناب مولانا قرار دهید تا رفع تکلیف کرده و از اتهامی که به این عالم شیعی زدید برئ شوید.

نکته پنجم : بنده اگر هم در مسئله ای مجتهد نباشم که نیستم از علماء بزرگ پیروی میکنم تا نظرم به خطا نرود و بختم را سیاه تر نکنم.
والسلام علیکم و رحمه الله

دانیالــــــــــ دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:31 ب.ظ http://www.danyal.ir

کسانی که بنده را میشناسند خوب میدانند که ارتباط مستمری با اساتید گرانقدر حوزه و دانشگاه دارم و در کسوت شاگرد آقایان سید احمد خاتمی در فیضیه و استاد معظم مصباح یزدی تلمذها کرده ایم ، بماند که علم به تلمذ نیست و نوری است که خداوند در قلب هر که بخواهد مدرج میکند ، اما بعد شما خودتان بهتر از هر کسی میدانید که مولوی شاعر معاصر نیست و قبل از ما بزرگان بسیاری همه از طایفه علما بوده اند که اسامیشان و نام و صفحه کتابهایشان و مواضعشان در قبال مثنوی نزد بنده موجود است ، از کی تا بحال باب نقد بسته شده و هر کسی که انتقادی کند احمق است ؟ جناب علامه مجلسی ، محقق حلی و آیت الله بروجردی و روشن ضمیرانی چون شیخ رجبعلی خیاط همه شدند احمق و شعر نفهم ، دستخط خود علامه مجلسی که امام زمان علیه السلام درباره اش چه عباراتی بیان کرد ، هنوز موجود است که در قبال مثنوی چه فرمود ؟! و من همه تعجبم اینست که تو مثنوی نخوانده چطور فرق کیوی و سیب زمینی را تشخص داده ای !!! و نظر انتقادی علمای اسلام را در کسوت یک روحانی زیر سوال برده ای ، گیرم که نظرت نسبت به مولانا و افکار منحرفش مثبت باشد ، چهار تا هم اندیش هم در حوزه فکری خودت پیدا کرده باشی ، مرحبا بک ، ما هم همین را میخواهیم که باب گفتگو باز بماند اما اینکه شخصیت منتقدین را که همه همه همه اشان از صنف علما هستند زیر سوال ببری ، حرفی است که خریدار ندارد ، خواه قائل آن خودت باشی خواه استاد گرانقدرت !
راستی اگر رهبری در نقد مثنوی هم سخن میگفت باز درج میکردی و این قدر از اسم رهبر مایه میگذاشتید ؟ چرا در کنار نظر رهبری نظر علمای دیگر را درج نمیکنید ؟ دسترسی ندارید یا آگاهی ؟

دوست من
آقای خاتمی گرچه بسیار با سواد و بزرگوار هستند ولی از بزرگان نیستند.
بنده نگفتم اگر کسی نقد کند احمق است بلکه درب نقد باز است تا آگاه شویم آنچه گفتم این بود که توهین به مولانا حماقت است.
عزیز من علامه بزرگوار فیلسوف بزرگ و مجتهد جامع الشرایط ،مفسر قرن جناب علامه طباطبایی رحمه الله علیه هم اشتباه کردند و در مسئله ای خاص با حضرت امام اختلاف داشتند اینکه دلیل نمی شود.
در باب فقه خیلی از فقها قائل به ولایت مطلقه فقیه نبودند و بعضی بودند و ما همه را دوست داریم و بحث و نقد و استدلال و مباحثه آزاد است اما توهین نه.
فرق سیب زمینی و کیوی را وقتی می توان فهیمد که اشعار مولانا را بخوانید و نور درونش را ببینید و وقتید دیدید دیگر نیازی به استدلال برای خودت نداری و کیوی هم خرج نمی شود.
حرف حق هم چه خریدار داشته باشد چه نداشته باشد ما طرفدار آنیم.
اخوی اگر به آقای جعفری استاد می گویم جهت احترام است که بنده نه علم بلکه بلکه اسلامم از ایشان است و بیشترین احترام را به ایشان می گذارم و مطمئن باشید حمایت بنده از ایشان حمایت استقلال و پرسپولیس نیست بلکه ایشان را عقلم تأیید کرد و ایشان پسرخاله من نیستند و البته ضرر که ندارد شما تماستان را بگیرید.
اگر رهبری نقد هم می کردند باز هم محترم بود و بنده تعصب به کسی ندارم و برای بار چندم عرض میکم: آنچه مهم است حقیقت است و بحث آزاد است و توهین مردود و نظر فقیهانه همگان محترم چون با استدلال و عقل به مطلب خود رسیدند.
البته بنده نظر بزرگانی که شما نام بردید را نمی دانم و اگر درج کنید کار نیکی انجام دادید.
موفق باشید

زهرا دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:53 ب.ظ

سلام
من هم در کتاب کیمیای محبت مطلبی رو خوندم. گفتم شاید بد نباشه دیگران ببینند. البته اگه صلاح دونستید تاییدش کنید.
جناب شیخ رجبعلی خیاط، حافظ را از اولیای خدا می دانست و از جایگاه رفیع او در برزخ خبر میداد، ولی درمورد مولوی حرف داشت و می فرمود: او در برزخ گرفتار است.
یکی از شاگردان شیخ، از او نقل می کند که فرمود:
خواستم کتاب مثنوی را بخوانم.در عالم معنا، شخصی را در جلو و دیگری را پشت سر خود دیدم که یکی به دیگری می گفت: نگذارید بخوابد. با شنیدن این سخن، پیش خود فکر کردم که چرا هنگام قرائت قرآن نمی گویند: نگذارید بخوابد. از این رو آن را کنار گذاشتم.
شبیه این مکاشفه برای فقیه عالی قدر و مرجع تقلید بزرگوار حاج آقا حسین بروجردی هم اتفاق افتاده است.از آیت الله صافی گلپایگانی نقل شده که از آیت الله بروجردی شنیده اند که ایشان فرمودند:
در ایامی که در بروجرد بودم، گاه الهاماتی از غیب داشتم. یک وقت مشغول مطالعه ی کتاب مثنوی مولوی بودم که ناگاه، صدایی شنیدم که: این شخص راه را گم کرده است. به محض شنیدن این سخن کتاب را بستم و زمین گذاشتم و پس از آن، دیگر مطالعه نکردم. همان وقت کتاب عده الداعی کنارم بود. مشغول مطالعه آن شدم.
این مکاشفه را آیت الله حاج آقا موسی شبیری زنجانی نیز از قول افراد بسیاری از آیت الله بروجردی نقل کرده اند.

امثال خواب و مکاشفه باعث قطع یقینی برای خود شخص میشود و قابل استناد نیست

دانیالــــــــــ دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:11 ب.ظ http://www.danyal.ir

ضمن اینکه یادآور میشوم در آن زمانی که شما هنوز طلبه نبودید ، رهبری معظم در اجتماعی که در فیضیه برپاشده بود به لزوم خلاصه سازی و تسریع در روند دروس حوزوی اشاره کرد و فرمود لزومی ندارد یک طلبه چندین سال ادبیات بخواند و .... بعد از اتمام مراسم بواسطه استادی محضرشان شرفیاب شدم و پس از سوالاتی عمدتا درسی که از من شد پرسیدم سبک سازی دروس به کم شدن محتوا نمی انجامد ؟ فرمودند سخنان من برای عامه هست ، شما باید مفصل بخوانید ، مگر میشود کسی مطول نخواند و مفسر شود ، کسی که ادبیات را مفصل نخواند فقیه نمیشود ، لذا همین فقیه وارسته شما ، چه بسیار از اقای شریعتی و اثارش که بر من و شما انحرافاتش معلوم است ، تعریف کرده است ، پس لابد رهبری با عقائد منحوس شریعتی مشکلی ندارد و چون او علامه مجلسی را اخوند درباری میداند و فلاسفه اسلامی چون بوعلی سینا و فارابی و .. پفیوزان تاریخ میداند .... که اینگونه نیست ، رهبر صحبت از مثنوی را در جمعی از شعرا فرمودند ، تلخیص سازی دروس حوزوی را در جمع عامه طلبه ها فرمودند ، بدیهی هست که اگر کارگروه های تخصصی نقد و فقه اثار شعرا در حوزه تشکی شود ، نظرات فقهی و ادبی بحث میشود ، آنهم از سوی فقیهان و صاحب نظران نه شخصرهبر معظم انقلاب که کوچکترین ابراز نظرش انعکاس جهانی دارد و اگر زبانم لال دو کلمه از اشتباهات شریعتی یا مولوی را گوشزد کند همین طایفه که خود را ولایی میدانند با او کاری میکنند که اکنون با من کردند ، او اینها را میداند و میبیند و چون خود را متعلق به همه سلایق و مردم میبیند ، کلی گویی میکند و نظر کارشناسی خودش را قطعا نمیگوید همچنانکه در انتخابات هم رای خود را به کسی نمیگوید .... شما هم بهتر است ، به جای پرداختن به نظر این و ان ، خودت مطالعه ات را بیشتر کنی و به جای داستان نویسی ، کاری کنی که از خودت داستان ها بگویند !!!

بنده یادم نمی آید به کلام رهبری استناد کرده باشم ،گرچه ظاهر کلام قابل استناد است و رهبری سخن به دروغ نمی گوید که شما ایشان را به دروغ متهم می کنید .این یک اصل است یا عالم باش یا از علما پیروی کن.
البته مجتهد شدن در هر کاری مطمئنا غیر ممکن است.
متأسفانه نه استدلال را می بینید و نه روشنایی را.
و بنده یک سوال از شما میکنم :آیا شاعر سنی مسلکی سراغ دارید که اشعاری به این حکمت گفته باشد آیا دلیل آفتاب غیر از خود آفتاب است چرا نمی بینی و بجای نگاه کردن چرا به حضرات خاتمی و مصباح و غیره رجوع میکنید.
و ای برادر
شایسته نیست که شما بخاطر بحثی که نهایت آن این است که یا بنده اشتباه میکنم یا شما ،خانم سعادت یار را اینطور برنجانید ،او که دشمن امیرالمومنین نیست که اینطور به قلبش نشانه رفته ای و اگر هم حق با شما باشد او تخصصش چیز دیگریست و الا بنده به شما قول می دهم که چهارده معصوم علیهم السلام را دوست دارد و به عنوان امام و پیامبر قبول دارد.

م-محمودزاده دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ب.ظ

نمیدونم چی بگم
فقط هر روز اینجا رو میخونم
بیصدا و ......
دلم خیلی............

تو مرا یاد خیانت می اندازی ،یاد بی وفایی ،یاد کسی که ادعای محبتش گوش آسمان را کر می کرد اما به راحتی ترجیح داد برود و حالا پشیمان شده.
گفتمت اگر برگردی با تو خواهم ماند ولی حالا حرفم را پس میگیردم و با عقده ای که در دلم مانده می گویم تنهایی بهتر از با تو بودن است.
بله تنهایی را ترجیح می دهم هم در این دنیا هم آن دنیا .
---------------------------------------------
من همسر خوب و مومنی دارم
اصلا هم پشیمون نیستم
فقط بعضی وقنا یاد گذشته ها میفتم تو خودت گفتی برو من نمیتونم زندگی کنم
گفتی ارزوم خوشبختی توئه
منم الحمدلله الان خوشبختم
در ضمن پیامی که پاک کردی رو هم خوندم
پاسخ:
یادتان رفته به هم قول دادیم که تا آخر با هم باشیم حتی اون دنیا ؟
یادت هست یا نه؟
حالا اینکه من گفتم برو دلیل می شود؟
دلیل می شود که با خوشبخت نشان دادن خود تیری به تیزی بی وفایی به قلبم فرو نشانی.
بعد از تو به چه کسی دیگر می توانم اعتماد کنم وقتی بی وفایی تو را دیدم.
میدونی برای چی بهت گفتم برو و چرا خودم نرفتم؟
چون بهت قول داده بودم تا آخرش باهات باشم تا آخرش.
راستی آن مشکلی که بخاطرش نتونستم باهات ازدواج کنم برطرف شد.
اما من با کسی عهد بستم که دل شکسته من را خرید و قلب پردردم را مرحم شد و سینه سوخته ام را صاحب.
برو که امیدوارم همچون توئی را دیگر نبینم.
ضمنا لطف کنید دیگر به وبلاگ من نیایید بنده مجرد هستم شما که شوهر دارید ،پس این کار شما خلاف عفت است و خلاف شرع است.

دانیالــــــــــ دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 ب.ظ

قبل از آنکه بنویسی به تهمت که تهمت به رهبری زده ام خوب تر بخوان که چه نوشته ام ، کی و کجا به درهبری تهمت زده ام ؟
پاسخت را اصلاح کن ، من گفتم رهبری برای سخنان خودشان قائل به تفصیل شده اند و گفته اند ظاهر سخنانم برای عوام هست و باطنش برای خواص حوزه که اتفاقا باید مفصل بخوانند ...
شما در همین پست به سخنان رهبری استناد کرده اید و آتش زیر خاکستر را شعله ور کرده اید و بعد میگویید من از دیدگاه یک رهبر به قضیه نگاه نکردم و نظر یک مجتهد را گفتم و بعد در مقابل این پرسش که اگر اینست چرا نظر مجتهدین دیگر را بیان نکردی ساکت شدی و سفسطه میبافی و دیگران را به تهمت متهم میکنی !
ضمنا در دینی که امثال خواب و مکاشفه بزرگان حجت نیست حتما حتما برداشت های سطحی و خاله زنکان هم از اشعار کفر آمیز مثنوی حجت نیست !

اخوی ساده می گویم
اگر انسان مومن بخواهد کلامی را بگوید که به آن کلام اعتقاد ندارد طوری آن را بیان می کند که دروغ نگفته باشد بطور مثل ممکن است من نوعی که حالم از شریعتی لعنه الله علیه به هم می خوردم بگویم شریعتی مرد بزرگی بود و حالا چه برداشتی از کلام من شود خدا میداند و منظور من از این حرف دو پهلو چه بوده الله اعلم.
رهبری هم همینطور ایشان وقتی کلامی را می گویند دروغ نمی گویند اما کلام دو پهلو می گویند و ........ و منظور بنده از اتهمام دروغ به ایشان این بود.
دیگه دوست ندارم این بحث رو ادامه بدم.
اینطور نیست که بنده کافرم یا شما مولوی هم اینقدر مهم نیست که بیش از این برایش وقت بگذاریم.بحث سر مبتدا و خبر نیست بلکه من و شما استناد خبر به مبتدا را گم کردیم و الا هر دوی ما در اصول اشتراک فکر داریم پس این بحث بیهودست.

دانیالــــــــــ سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:12 ب.ظ

حالت خوبه ساجد ؟
رهبری که تعارف ندارد ولی مثل ائمه از امثال بعضی ها میترسد
من دارم میگویم خود رهبر به شخص خود من اینو گفت سال ۷۸
تو میگی رهبر دو پهلو حرف نمیزند ؟!
اونجا که میگن طرف از رهبرم ولایتی تره ، همین جاست !
باشد هر جور دلت میخاد برداشت کن
خوش باش

الحمدلله شکر
إنشاءالله خداوند حقایق را برای من روشن سازد که او خود میداند که مشتاق حقیقتم و سفسطه کردن در برابر کلام حق را از سیاه بختی و خریت و حماقت و کوری و کری و تکبر و عجب می بینم.
و أما بعد:
برادر من
نمی دانم مشکل کجاست خودم که جمله هایم را می خوانم متوجه میشوم چه نوشتم ولی وقتی دیگران می خوانند مجبورم همیشه توضیح دهم و در عجبم .
در بسیار از موارد با اینکه واضح نوشتم اما طور دیگری برداشت می کنید و علی الظاهر دقت نمی شود.
بسیار ساده تر می گویم:
انسان مومن دروغ نمی گوید
اما انسان مومن حرف دوپهلو ممکن است بزند آن مثال شریعتی که زدم در مورد همین مطلب بود.
مطلبی که مقام معظم رهبری فرمودند امر یا خواسته بوده که صدق و کذب همانطور که میدانید بر یک چنین جمله ای بار نمی شود.مثل اینکه بنده بگویم "آقا مال حرام بخور " در اینجا شما نمی توانید بگویید بنده دروغ گفتم گرچه در واقع اکل مال حرام را غیر شرعی می دانم.
حالا شما دقت کنید در جمله این بزرگوار که می گویند مثنوی معنوی یک گنجینه ای از همین افکار الهی و معارف الهی است این جمله خبریست و صدق و کذب بر این جمله بار می شود و اگر ایشان به این کلامی که گفتن اعتقاد قلبی نداشته باشند در واقع دروغ گفتند که گناه کبیره است و البته ایشان از این صفت مبری هستند و همانطور که عرض کردم ظاهر کلام قابل استناد است مادامی که قرینه حالیه یا لفظیه وجود نداشته باشد.
نکته دیگری که به ذهنم رسید این بود که
اخوی جمله با جمله و شعر با شعر فرق میکند آن روز اول که مکتوباتت را خواندم درش نور دیدم و وقتی اشعار هیوا را خواندم جز تاریکی ندیدم شعر با شعر فرق میکند نیازی نیست بنده بدانم فلان شاعر کجا به دنیا آمده چند سالشه مردست یا زنده سوادش چقدر و از این مزخرفات.
یا علی

س جمعه 3 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:49 ب.ظ http://eisila.

بغض آمیز را اشتباه نوشته بوده ام و تکرار کرده ام!! ببخشید.
مبغوضانه درست است

م چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ب.ظ

من همسر خوب و مومنی دارم
اصلا هم پشیمون نیستم
فقط بعضی وقنا یاد گذشته ها میفتم تو خودت گفتی برو من نمیتونم زندگی کنم
گفتی ارزوم خوشبختی توئه
منم الحمدلله الان خوشبختم
در ضمن پیامی که پاک کردی رو هم خوندم

یادتان رفته به هم قول دادیم که تا آخر با هم باشیم حتی اون دنیا ؟
یادت هست یا نه؟
حالا اینکه من گفتم برو دلیل می شود؟
دلیل می شود که با خوشبخت نشان دادن خود تیری به تیزی بی وفایی به قلبم فرو نشانی.
بعد از تو به چه کسی دیگر می توانم اعتماد کنم وقتی بی وفایی تو را دیدم.
میدونی برای چی بهت گفتم برو و چرا خودم نرفتم؟
چون بهت قول داده بودم تا آخرش باهات باشم تا آخرش.
اما من با کسی عهد بستم که دل شکسته من را خرید و قلب پردردم را مرحم شد و سینه سوخته ام را صاحب.
برو که امیدوارم همچون توئی را دیگر نبینم.

محمد سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:53 ب.ظ

نظر علامه مجلسی در عین الحیاه در مورد مولوی می نویسد: صفحه ای از مثنوی نیست مگر این که در جبر است
در توحید مثنوی ؛
ملای رومی داستان معروفی دارد که بسیار بر سر زبانهاست و سال هاست در دبستان ها کودکان معصوم این مرز و بوم مجبور به خواندن و حفظ آن بوده اند.
بله! داستان موسی و شبان ، که البته همه حفظیم و می خوانیم :
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا و ای اله
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
….
وحاصل این قصه همین که ، موسی ،چوپانی را که در ذهن خود خدایی ساخته بود و برایش دست و پایی و موی سری پرداخته بود ، نهی شدید می کند که اینکه گفتی کفر است به خدا و او منزه است از داشتن جسم و دست و پا و آنچه تو تصور کرده ای خدا نیست و بلکه بتی است در عالم اوهام و اندیشه خام. و پس از ارشاد موسی ، شبان توبه می کند و سر به بیابان می گذارد که وای ! چه گناهی مرتکب شدم و …
اما از اینجا دیگر جناب مولوی ، از زبان ربوبی حضرت حق،موسی کلیم الله ، معصوم و یکی از پنج تن اولوالعزم من الرسل را به باد توبیخ می گیرد که اینکه گفتی چه بود و چرا دل نازک چوپان ما را به نیزه ملامت سفتی و خاطر آسوده اش را چرا برآشفتی؟؟؟!
تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی!
اما اشکالات این داستان:
الف :
این داستان که به حضرت موسی و آن شبان نسبت داده شده ، در هیچ یک از مسانید شیعی و سنی وجود ندارد و صرفا از بافته های مثنوی است.و چنانچه میدانید بنابر آموزه های دینی ما ، نسبت دروغ به ائمه و انبیاء ، کبیره ای است نابخشودنی! و آنرا خطایی میدانیم که موجب تشویش و تکذیب سنن و سیر پیامبران و معصومین علیهم السلام می گردد.حال شما را بخدا درباره این دروغ بزرگ چه می گویید؟؟؟
ب:
ای کاش که این حکایت تنها دروغی بود ، بی روایت ، اما لااقل مضمون آن مطابق بود با حقیقت و شریعت. ولی افسوس که مفاد آن نیز در تناقض با تمامی روایات است و سخنی است خلاف برهان و مخالف قرآن!
* آیا آن چوپان در حالت اول خویش ، خداوند متعال را می پرستید یا بت ذهنی خویش را ؟ آیا حدیث امام صادق علیه السلام را شنیده اید که می فرماید :
کلما میزتموه باوهامکم فهو مخلوق لکم مردود الیکم (تهذیب الاحیا، فیض کاشانی)که آنچه در وهم شما باشد خدایتان نیست بلکه مخلوق ذهنی شماست که خود او را ساخته اید و…
آیا به عقل و خرد شما ، این درست است که خداوند متعال ، نبی کلیم الله خویش را ملامت کند که چرا بنده ما را از ما جدا کردی؟
مگر موسی او را از که جدا کرده بود ؟از خدا ؟یا از بت ذهنی او؟ سبحان الله عما یقولون!
ج:
ملای رومی در ادامه می گوید:
موسیا آداب دانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
هیچ آدابی و ترتیبی مجوی
هرچه می خواهد دل تنگت بگوی
آیا می دانید این بیت در تضاد کامل وناسازگاری صریح با آموزه های ائمه علیهم السلام است ؟ یا نمی دانید؟
امام علی ابن موسی الرضا علیهما السلام می فرمایند:
الهی لا اصفک الا بما وصفت به نفسک (خداوندا ترا توصیف نمی کنم مگر به همان اوصافی که خود، خودت را توصیف نموده ای)
سبحانک ما عرفوک و لهذا وصفوک و شبهوک…
آری همه فقها و حکیمان و متکلمان ومحدثان و راویان اخبار شیعه ، اسماء الهی را توقیفی می دانند و خواندن خدا را موقوف به استفاده و استعمال آن اسماء حسنی که خود برای خود خلق کرده می دانند و ترک اینگونه دعا را موجب گمراهی و ضلالت می دانند.
ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها و ذر الذین یلحدون فی اسمائه … (اعراف ۱۸۰)
اما مولوی مدعی است که خدا را بدون ترتیب و آداب ، با هر اسم و صفتی (هرچند که دستکش بوسی بمالی پایکش …) بخوان!
حال بفرمائید چه کنیم آیا به دنبال مولوی روانه شویم و دست از آموزه های دین و ائمه علیهم السلام بر داریم یا نه دست از این پیر صوفی قونیه بشوئیم؟؟؟
البته این وجیزه را مجالی بیش از این نیست و اشکالات این شعر مثنوی ، چندان است که در این مختصر بیان نمی گنجد و برای آنکه همه آنها را دریابید ، نیازمند آنید که مباحث توحیدی و باب اسماءالله و صفات خدای متعال را در احادیث به نیکی بخوانید و بدانید.
سخن دیگر اینکه :
آیا اصولا مخاطب محترم ! برائت و بیزاری از خلفای جور ( از اول تا آخرشان ، از زاده ابی قحافه تا آخرین خلیفه عباسی) را بر خود فرض می دانید و از ارکان شیعی خود می دانید؟
یا معتقدید که آنها اشخاص محترم و خدمتگزاری از صحابه رسول خدا صلی الله علیه وآله بودند که از سر خیرخواهی برای اسلام و مسلمین ، امام حق را خانه نشین کردند ، خانه اش را به آتش کشیدند و جان جانان و ناموس حرم محترمش را مضروب و مجروح کردند و … و با این حال محترمند و باید مراقبت کرد از اینکه مبادا به آنان جسارتی بشود و …
شما براستی از کدام گروهید؟
جدا از عقیده شخصی خود ، آیا اذعان دارید که لا اقل در اعتقاد شیعه امامیه ، بیزار بودن از آن جائران غاصب ، رکن رکین دین است و شیعیان برائت از آنان و لعنت بر ایشان را از دین خود می دانند؟
شنیده اید که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند : لا یقبل ایمان عبد الا بمحبه علی ابن ابیطالب و البرائه من اعدائه.
آیا شنیده اید که صادقین علیهما السلام فرموده اند که آن دو (ابوبکر وعمر ) طرفه العینی به خدا و پیامبرش ایمان نیاوردند و …
آیا روایت مطاعن آنان راخوانده اید؟ آیا بدعت های فراوانشان را در دین خدا می دانید؟
اگر چنین خوانده اید و معتقدید ، اکنون ببینید که صاحب دریای حکمت ! و معرفت ! مولوی رومی ، در این دریا (مثنوی) چه موج ها که در بیان عظمت و زهادت و قداست همان ظالمان بر نینگیخته و چه ستایش ها که از آن جانیان دخترِ پیغمبر کش نکرده است.
نسبت به ابوبکر؛
صدیق خواندن او :
چشم احمد بر ابوبکری زده
او زیک تصدیق صدیق آمده

می دانید که ابوبکر صدیقِِ مولوی ، همان کس است که حدیث دروغ ” نحن معاشر الانبیاء لا نورث درهما و لا دینارا و ماترکناه فهو صدقه للمسلمین …” را برای غصب فدک و روایت دروغ ” انا اهل بیت اختار الله لنا … فلن یجتمعا الخلافه و النبوه فینا اهل البیت ” را برای غصب خلافت جعل کرد.
این صدیق مولوی همان کس است که صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها در خطبه ای غرا ، رسما او را کذاب خواندند و فرمودند :” لقد جئت شیئا فریا” و نیز فرمود: این اولین بار نیست که بر پدرم دروغ می بندید!
وشما اکنون دو راه دارید ، یا آنکه حضرت زهرا سلام الله علیها را صدیقه بدانید و دشمنش ابوبکر را کذاب و یا آنکه با تکذیب حضرت زهرا سلام الله علیها ، ابوبکر را صدیق بخوانید و ستایشگر او مولوی را صادق بدانید.
نسبت به عمر ابن الخطاب؛
عمر را همه شیعیان می شناسند و می دانید که در حق او به چه معتقدند.
شما را نمی دانم ، اما لااقل ببینید که امامان ما در حق او چه ها گفته اند. حق الیقین و حدیقه الشیعه را هم گهگاهی بخوانید خالی از فائده نیست!
این روایت را از امام صادق علیه السلام بشنوید که فرموده است : اگر کسی معتقد باشد که آن دو (عمر و ابوبکر) چشم بر هم زدنی ، بخدا ایمان آورده اند ، خود بی ایمان است.
آن گاه در دریای مثنوی ! این ستایش ها را از عمر ابن خطاب بخوانید و ببینید که این بلخی رومی ، چه سنگ تمامی گذاشته در تمجید از مقام وی!
۱- فاروق خواندن عمر :
چون عمر شیدای آن معشوق شد
حق و باطل را چو دل فاروق شد
چونکه فاروق آینه اسرار شد
جان پیر از اندرون بیدار شد
ضمیمه کنید این ابیات را و ابیات سروده شده در مدح ابوبکر را به روایت امیرالمومنین علیه السلام که فرمود:
من صدیق اکبر و فاروق امتم و هر که غیر از من این را بگوید ، دروغگو و کذاب است.
۲- امیر المومنین خواندن عمر:
آیا می دانید که شیعه ، لقب امیرالمومنین را مختص به امام علی ابن ابیطالب علیه السلام می داند؟ حال ببینید که آن رومی چه می گوید:
عهد عُمّر آن امیرمومنان
داد دزدی را به جلاد و عوان

آری ! البته عمر ، امیر است ، اما بر مسلمان و مومنی چون جلال الدین محمد رومی بلخی !
۳- مومن دانستن عمر از ازل :
مولوی ، عمر را نه در این دنیا که از عالم الست مومن می داند!
کجاست جعفر ابن محمد علیهما السلام که بیاید و معرفت عارفان را ببیند و دیگر عمر را منافق مسلمان نما نداند؟!
بد عمر را نام این جا بت پرست
لیک مومن بود نامش در الست
۴- هتک شیعه برای دفاع از عمر :
مولوی ، خود هم می داند که شیعه چه ارادتی ! به عمر می ورزد . به همین جهت شیعه را ناسزا گفته و کر می داند :
کی توان با شیعه گفتن از عمر
کی توان بربط زدن در گوش کر!
براستی هزار آفرین بر کسانی که خود را از مریدان ادب بلخی رومی می دانند و او را از بزرگان ادب جهان می دانند و ای بسا او را مایه فخر شیعیان ایران نیز می خوانند .
و البته این مشت ، نمونه ایست از خروار و :
ناریان مر ناریان را طالبند نوریان مر نوریان را جاذبند
نسبت به عثمان بن عفان؛
همان که از شجره خبیثه بنی امیه است (ولعن الله بنی امیه قاطبه)، همان قاتل ابوذر غفاری و ضارب عمار یاسر ، همان که مروان ابن حکم _کسی که پیامبر او را از مدینه بیرون کرد _ را به مدینه باز گرداند و افسار اختیار خود را به او داد …
حال ببین که عارف نامدار و مولانای شما چه می گوید:
چونکه عثمان آن عیان را عین گشت
نور فائض بود و ذی النورین گشت
نسبت به معاویه ابن ابی سفیان ؛
همان معاویه ای که فاش می گفت که آرام نخواهد نشست تا نام رسول الله صلی الله علیه وآله را دفن کند ، که روزانه نامش پنج مرتبه بر فراز ماذنه ها برده نشود.
همان معاویه ای که پیامبر او را لعن فرمود و فرمود اگر او را بر منبر من دیدید او را بکشید!
حتما می دانید این معاویه همانست که به تمام ممالک اسلامی دستور داد تا بر فراز منابر امام ما علی ابن ابیطالب علیه السلام را لعن کنند.
آری همین معاویه را جناب جلال الدین محمد بلخی رومی ، مردی مومن ، متدین و معتقد می داند.
حتی داستانی دروغین _ که مانند بسیاری از داستان های مثنوی بی سند است و در قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شود_ می سازد ، که شیطان به سراغ معاویه می آمد و او را برای نماز اول وقت بیدار می کرد تا جایی که : نالیدن معاویه از ابلیس به حق تعالی را ساخته و و می گوید که معاویه چقدر خائف شد از اینکه شیطان به سراغ او می آید!!!
و در نهایت ببین که در قسمت تتمه اقرار ابلیس به معاویه مکر خود را ، می گوید :
گر نمازت فوت می شد آن زمان
می زدی از درد دل آه و فغان
آن تاسف و آن فغان و آن نیاز
در گذشتی از دوصد ذکر و نماز
من تو را بیدار کردم از نهیب
تا نسوزاند چنان آهی حجاب

مخاطب گرامی ! شما را به خدا سوگند ، معاویه ای که شما می شناسید ،
معاویه ای که دشمن علی علیه السلام است ،
معاویه ای که قاتل امام دوم من وشماست ،
معاویه ای که امام ما او را سر دسته فئه باغیه (گروه تجاوزکار)خواند و معاویه ای که …
آیا این معاویه برای فوت شدن نماز اول وقت صبحگاهی ، آه می کشد؟؟؟
آن هم آهی که حجاب مابین او و حق تعالی را بدرد؟؟؟
و این آه چنان موثر است که شیطان دست به کار میشود تا مبادا معاویه به سبب این آه به خداوند نزدیک شود؟؟؟
آیا این شعر در مثنوی جناب بلخی ، به سخره گرفتن وجدان بیدار مسلمین و وارونه جلوه دادن شخصیت مفتضح تاریخ (معاویه) و بزک کردن چهره ننگین امیر شامیان و دشمن شماره چهار اهل بیت ما علیهم السلام نیست؟
چه بگویم ؟ که بهتر آنست که نگویم چرا که این حکایت ، چنان مفتضح است که بیان شناعت و وقاحت آن توضیح واضحات است و آنکه شامه اش از حقیقت بویی برده باشد ، گند آلودگی این ابیات را که از آن ، محبت شدید شاعر به امویان و دشمنان اهل بیت استشمام می شود ، احساس می کند.
تاکنون دیدیم که ملای رومی ، اول و دوم و سوم و معاویه ، چهارم آن سه ظالم بر محمد و آل محمد را چگونه ستود و آفرین گفت.
مخاطب عزیز!
آیا شما زیارت عاشورا می خوانید؟
و آیا اساسا به آن اعتقادی دارید؟
آیا در آن نمی خوانید که انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم؟
براستی آیا جای سکوت است در برابر کسی که به تمجید دشمنان اهل بیت می پردازد و با این وقاحت خود را در زمره آنان وارد می سازد؟
گر مسلمانی همین است که حافظ دارد وای اگر از پس امروز بود فردایی
نسبت به ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام؛
پدر بزرگوار امیرالمومنین علی علیه السلام ، وصی دودمان ابراهیم خلیل و کفیل و حامی رسول الله صلی الله علیه وآله ، که اجماع و اتفاق شیعه بر عظمت ایمان او محقق است. در دفاع از ایشان و رد اتهام مشرک بودن به حضرتش ، بزرگان از علماء ، چون شیخ مفید ، کتاب ها نوشته اند و نه تنها شیعه که برخی از سنیان (چون سیوطی و …) نیز ، در اثبات این مهم کتاب نگاشته اند.
لابد می دانید که اتهام شرک به آن بزرگوار ، ساخته و پرداخته دربار بنی امیه و بنی العباس بوده ، که شرحش مفصل است و قصدشان هم این بوده که لابد تنقیصی به امیرالمومنین علیه السلام وارد سازند.
جالب است بدانید ، عبدالعظیم حسنی ، با آن همه جلالت و عظمت که خود از بنی الحسن و بنی الزهرا است و از یاران امام رضا و جواد الائمه علیهما السلام است ، همان کس که زیارتش ، همانند زیارت امام حسین علیه السلام در کربلاست ، نامه ای به امام رضا علیه السلام نوشته و درباره ایمان ابوطالب پرسیده تا بدینگونه حقیقت را بر مردم آشکار سازد.
امام علیه السلام اینگونه مرقوم فرمودند:
بسم الله الرحمن الرحیم ، اگر درباره ایمان ابوطالب شک کنی ، خود کافری. والسلام
اکنون این پیر قونیه و مرید شمس تبریزی را بنگرید که چگونه در توصیف کافر مردن جناب ابوطالب شعر می سراید و او را فردی بد دل می خواند که در جذب نور حق ناکام است:
خود یکی بوطالب آن عم رسول
می نمودش شنعه عربان جهول

گفتش ای عم یک شهادت تو بگو
تا کنم با حق خصومت بهر تو
لیک گر بودیش لطف ماسبق
کی بدی این بددلی با جذب حق
آری ما که مطیع و بنده امام رضا علیه السلام هستیم ، نسبت به این جسور که عم گرامی رسول را بد دل می داند ، بسیار بددل و بد عقیده ایم و او را بی دین و لامذهب می دانیم ، شما خود می دانید و امام رضا علیه السلام !
نسبت به امام عصر علیه السلام و مهدویت ؛
یکی دیگر از مطاعن ملای رومی مسئله مهم مهدویت است که به عقیده وی مهدویت ، نوعیه می باشد.
مهدویت نوعیه ، یعنی اینکه وجود امام لازم است ، ولی لزومی ندارد که آن امام ، حتما حجت ابن الحسن عسکری ، نهمین از ولد امام حسین علیه السلام باشد.
آیا شنیده اید که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه.
بفرمایید ، از ابیاتی که در پی می آید ، چه استفاده ای می شود، آیا این ابیات ، دلالت ندارند بر اینکه مولوی نسبت به امام زمانش یعنی حضرت ولی عصر علیه السلام ، شناختی ندارد؟ و ایشان را امام مفترض الطاعه نمی داند؟
می گوید :
پس به هر دوری ولیی قائم است

پس امام حی قائم آن ولی است
خواه از نسل عمر خواه از علی است
می دانید که این ابیات مخالفت تام و معاندت تمام با حضرت حجه ابن الحسن العسکری علیهما السلام است و اگر می فرمائید اینگونه نیست ، بفرمائید ، این ابیات سخیف را چگونه توجیه میکنید؟
استعمال الفاظ رکیک در مثنوی ؛
اما کمی هم از ادب این ملای رومی ، بگوییم تا معلوم شود که در مکارم اخلاق ، چه بیانات کریمانه ای داشته اند!!!
دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب ” سرّ نی ” _ که برای تعریف و تمجید از مولوی به رشته تحریر در امده است _ معترف است ، که مولوی در مثنوی در بیش از چهل مورد، الفاظ رکیک را بصورت وقیحانه و تمثیلاتی بشدت شنیع ، بکار برده است.
دفتری از دفاتر مثنوی نیست ، مگر آنکه در آن الفاظ فحش آلود و فاحشانه همچون …(۶)… آمده است.
بطور مثال می توانید حکایت کدو و کنیز و شهید شدن بانو را (دقت کنید استعمال شهادت را در چه کار قبیحی !) در مثنوی ببینید و حظ وافر ! ببرید.
این بنده در شان خویش و نزاهت این قلم دلریش ، نمی تواند که تمامی آن یاوه ها را یاد کند و یک به یک آن ابیات را در میان آرد ، خود مراجعه فرموده ، آن اراجیف را بنگرید.
اگر ادب اینست و اینان بزرگان ادب ، که زهی بر بی ادبان !
در پایان این مختصر لازم می دانم کلامی را از مرحوم علامه مجلسی رضوان الله علیه و از کتاب مستطاب عین الحیاه ، نقل کنم ، تا ببینید ، در حق ملای رومی چه فرموده :
اگر اعتقاد به روز جزا داری … نمی دانم بعد از ورود احادیث صحیحه از اهل بیت رسالت علیهم السلام و شهادت این بزرگواران از علمای شیعه ( شیخ مفید و سید مرتضی و علامه حلی و …)در بطلان این طائفه (صوفیه) و طریقه ایشان ، در متابعت ایشان ، نزد حق تعالی چه عذر خواهی داشت؟ آیا خواهی گفت متابعت حسن بصری کردم … یا متابعت غزالی (۵) را عذر خود خواهی گفت که به یقین ناصبی است و می گوید در کتاب های خود ، به همان معنی که مرتضی علی امام است من هم امامم !
و می گوید هر کس یزید را لعنت کند گناهکار است و کتابها در رد شیعه نوشته است …
یا ملای روم را شفیع خواهی کرد که می گوید : ابن ملجم را حضرت امیرالمومنین علیه السلام شفاعت می کند و به بهشت خواهد رفت و حضرت امیر به او گفت تو گناهی نداری ، چنین مقدر شده بود …
در هیچ صفحه ای از صفحه های مثنوی نیست که اشعار به جبر یا وحدت وجود یا سقوط عبادات یا غیر آنها از اعتقادات فاسد نکرده باشد…
آری این نظر علامه مجلسی است ، نسبت به مثنوی و صاحب آن ، فاعتبروا یا اولی الابصار!
از آنجا که بنا گذاشته بودم بر وجیزه نگاری ، سخن را در همین جا به پایان می برم ، لکن حرف بسیار است و اگر بنا بر نوشتن باشد ، مثنوی هفتاد من کاغذ می شود.
و اگر مخاطب گرامی طالب آن تفصیل باشد ، بنده از جان و دل حاضرم و هرگز از بذل وقت و … دریغ نخواهم کرد.
والسلام علی من اتبع الهدی
———————-
پی نوشتها:
(۱) محی الدین ابن عربی از بزرگان متصوفه می باشد که در زمانه خود به دلیل اعتقادات و افکار خاص خود به شهرت رسید.نظرات خاص وی مانند وحدت وجود و تکفیر شیعیان ، از جمله مطاعنی است که بزرگانی چون علامه مجلسی را وادار کرده تا در رد عقائد و افکار او دست به قلم ببرند.
(۲) شمس تبریزی ، او نیز یکی ازز بزرگان متصوفه و از مدعیان عرفان می باشد ، چنانچه خواندیم در اظهار لهویات و ابراز کفریات بی باک بوده است. در جایی از نوشته هایش مدعی شده است که عبادات حضرت زهرا سلام الله علیها نه از سر شناخت و عرفان خدا که از خوف عذاب جهنم بوده است! و چه جسارتی بالاتر این به مقام شامخ صدیقه کبری سلام الله علیها . جا دارد در اینجا این بیت را خطاب به جلال الدین محمد بلخی رومی بخوانیم که :
آنکه پیرش اینچنین گمره بود کی مریدش را به جنت ره بود؟
(۳) سماع و وجد و حال و رباب ، حرکاتی است که توسط صوفیان گمراه از صراط معصومین علیهم السلام بدان می پردازند ، که نوعی رقص همراه با پایکوبی است و معمولا همراه با میگساری بوده است.
(۴) زندگینامه مولوی برداشت شده از :
الف : تاریخ ادبیات در ایران ، ذبیح الله صفا
ب : تاریخ ادبیات ایران ، رضازاده شفق
ج : رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلال الدین محمد ، بدیع الزمان فروزانفر
(۵) ابوحامد محمد غزالی از علمای بزرگ اهل سنت می باشد که جمله فقها و علمای شیعه به عداوت او با ائمه علیهم السلام متفقند. او کسی است که لعن یزید را حرام می داند.چنان گستاخانه پیش رفته که علمای اهل سنت را نیز به واکنش واداشته است.
(۶)این الفاظ آنقدر رکیک است که نگارنده از بیان آنها شرمنده است و شما را ارجاع می دهم به کتاب شریف ! مثنوی معنوی و دیوان شمس .

نوشته ات طولانیست
کوتاه کن تا بخوانم

سلام چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:43 ق.ظ

سلام متن کامل این سخنرانی رو ندارید؟ ممنون

فعلا نه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد