یک سروده (و تذکره) بسیار با صفا از آیت الله امجد

حجم: 1.83 MB

زمان:15 دقیقه

برای دانلود اینجا کلیک کنید


یا دهر اف لک من خلیل

شاید کمتر شخصی که اهل دل است این مرثیه معروف را که سروده ی امام حسین(علیه السلام) است را نشنیده و نخوانده باشد:

یا دهر اف لک من خلیل

کم لک بالاشراق و الاصیل

من صاحب او طالب قتیل

والدهر لا یقنع بالبدیل

و انما الامر الی الجلیل

و کل حی سالک سبیل

ای دنیا! اف بر دوستی تو که بسیار از دوستان و خواستارانت را سپیده دمان و شامگاهان به کشتن می‌دهی و هرگز به بدیل آنان قناعت نمی‌ورزی! همانا کارها به خدای بزرگ واگذارده و هر زنده‌ای رهروی ناگزیر این راه است ...

(بحارالانوار ج45 ص2)

در روایات آمده است این سروده مشهور در شب عاشورا در کنار خیمه‌گاه امام حسین‌(علیه السلام) زمزمه می‌شود در حالی که یاران نزدیک امام مشغول صیقل دادن شمشیر خود و آن حضرت بوده‌اند.



سیره علامه طباطبایی در زیارت امام رضا (علیه السلام)

در این مقاله سیره ولایی علامه طباطبایی (ره) صاحب تفسیر المیزان در رابطه با حضرت رضا (علیه السلام) را ذکر می کنیم.

علامه طباطبایی می فرمودند: «همه امامان علیهم السلام لطف دارند، اما لطف حضرت رضا علیه السلام محسوس است.» و در نقلی دیگر، بیان می کردند: «همه امامان معصوم علیهم السلام رئوف هستند، اما رأفت حضرت امام رضا علیه السلام ظاهر است.»

و نیز می فرمودند: «انسان هنگامی که وارد حرم رضوی علیه السلام می شود، مشاهده می کند که از در و دیوار حرم آن امام رأفت می بارد.»

ایشان هر ساله به مشهد مشرف می شد حتی در پنج شش ماه آخر عمر با همه کسالتی که داشت به مشهد مشرف شد. یکی از بستگان نزدیک ایشان می گفت:

«با آغوش باز با آن کهولت سن و کسالت، جمعیت را می شکافت و با علاقه ضریح را می بوسید و توسل می جست که گاهی به زحمت او را از ضریح جدا می کردیم ... .»

ایشان می گفت: «من به حال این مردم که این طور عاشقانه ضریح را می بوسند، غبطه می خورم ... .»

فرزند ایشان نقل می کردند: در سال آخر حیاتشان به دلیل کسالتی که داشتند و بنا به تأکید و توصیه پزشکِ مخصوص نمی خواستیم که ایشان به مشهد مقدس بروند. ولی ایشان اصرار داشتند و رفتند.

پس از مراجعت از مشهد، به ایشان گفتم سرانجام به مشهد رفتید، فرمود: «پسرم جز مشهد کجاست که آدم بتواند دردهایش را بگوید و درمانش را بگیرد؟»

علامه طباطبایی وقتی به مشهد، مشرف می شد، از وی تقاضا می کردند که در خارج از مشهد چون طُرقبه و ... به دلیل اعتدال هوا، سکونت داشته باشند و گهگاهی برای زیارت مشرف گردد. ایشان ابداً قبول نمی کرد و می فرمود: «ما از پناه امام هشتم به جای دیگری نمی رویم.»

یکی از شاگردان علامه طباطبایی می گوید: «... هیچ به خاطر ندارم که از اسم هر یک از ائمه علیهم السلام بدون ادای احترام گذشته باشند. در مشهد که همه ساله مشرف می شدند و تابستان را در آنجا می ماندند وقتی وارد صحن حضرت رضا علیه السلام می شدند، بارها که در خدمتشان بودم و می دیدم که دست های مرتعش را روی آستانه در می گذاشتند و با بدن لرزان از جان و دل آستانه در را می بوسیدند، گاهی از محضرشان التماس دعا درخواست می شد می گفتند: «بروید از حضرت بگیرید؛ ما اینجا کاره ای نیستیم؛ همه چیز آنجاست! »

علامه طباطبایی

زمانی نویسنده مشهوری بوسیدن ضریح امامان علیهم السلام و این قبیل احترام نهادن ها را تشنیع می کرد. وقتی سخن او را به مرحوم علامه در حرم رضوی علیه السلام عرض کردند، ایشان فرمود: «اگر منع مردم نبود، من از دم مسجد گوهرشاد تا ضریح، زمین را می بوسیدم.»

و روزی در صحن حرم امام رضا علیه السلام شخصی به علامه [که اصلاً اذن نمی داد کسی دست ایشان را ببوسد] عرض کرد: «از راه دور آمده ام و می خواهم دست شما را ببوسم.» علامه فرمود: «زمین صحن را ببوس که از سر من هم بهتر است! »

یک بار علامه می خواستند به روضه رضوی علیه السلام مشرف شوند. به ایشان عرض شد: « آقا! حرم شلوغ است؛ وقت دیگری بروید! » فرمودند: «خوب، من هم یکی از شلوغ ها! » و رفتند. مردم هم که ایشان را نمی شناختند تا راهی برایشان بگشایند و در نتیجه، هر چه سعی کردند دستشان را به ضریح مبارک برسانند، نشد و مردم ایشان را به عقب هل دادند. وقتی بازگشتند، اطرافیان پرسیدند: «چطور بود؟» فرمودند: «خیلی خوب بود! خیلی لذت بردم! »

حجت الاسلام معزّی نقل می کند که یک بار در ایام طلبگی به مشهد رفته بودم و در صحن های حرم رضوی علیه السلام قدم می زدم و به بارگاه امام می نگریستم اما داخل رواق ها و روضه نمی رفتم. ناگهان دست مهربانی بر روی شانه هایم قرار گرفت و با لحنی آرام فرمود:

«حاج شیخ حسن! چرا وارد نمی شوی؟! » نگاه کردم و دیدم علامه طباطبائی است. عرض کردم: خجالت می کشم با این آشفتگی روحی بر امام رضا علیه السلام وارد شوم. من آلوده کجا و حرم پاک ایشان کجا! آنگاه مرحوم علامه فرمود:

«طبیب برای چه مطب باز می کند؟ برای این که بیماران به وی مراجعه کنند و با نسخه او تندرستی خود را بیابند. این جا هم دارالشفای آل محمد ـ علیهم السلام ـ است. داخل شو که امام رضا علیه السلام طبیب الأطباء است.»

آیت الله امجد: چه کنیم که از قرآن لفظی بیش نمانده است




خلاصه سخنرانی آیت الله امجد درباره ویژه گی ها و تاثیرات قرآن در افراد و جامعه

• قرآن نور است برای کسی که بخواهد ازآن استفاده کند ،
• قرآن تبیان کل شیء است یعنی قرآن دارای کلیاتی است که برای سعادت بشر کافی می باشد ( ان هذا القران یهدی للتی هی اقوم )
• اگر انسان با قرآن آشنا شود و قرآن را به عنوان شناسنامه خودش و به عنوان کلام خدا بخواند نورانی می شود و قرآن او را بالا می برد (اقرا وارق). ما از علامه طباطبائی پرسیدیم: قرآن را چگونه بخوانیم ایشان فرمودند: "قرآن کلام خدا است"، اگر انسان بداند که قرآن کلام خداست و به این اقرا و ارق توجه داشته باشد ترقی می کند و بالا می رود.
• برای فهمیدن کلام باید متکلم را شناخت.
• ما باید آنقدر قرآن بخوانیم تا بفهمیم که قرآن کلام خداست.
• قرآن کد عالم هستی یعنی شرح عالم هستی است، اگر کسی با قرآن آشنا شو با تمام اسرار هستی آشنا می شود و به قله اعلی انسانیت می رسد به عنوان مثال آقای وفایی شوشتری وقتی در نجف بودند به یک نفر نامه می نویسند که چرا فلان شب نماز شبت را نخواندی ( ریزبینانند در عالم هستی واقفند از کار هر کسی) اینها همه مربوط به نورانیت قرآن است اگر انسان با قرآن کریم انس پیدا کند به جایی می رسد که همه چیز را می داند.
• هر آنچه که سعادت بشر را تامین می کند در قرآن وجود دارد قرآن کد و رمز عالم هستی است.
• قرآن نور است نور هم ظاهر است وهم ظاهرکننده (مظهر) . عمل به قرآن باعث نورانیت می شود ماهم باید با آن سنخیت داشته باشیم تا قرآن را بفهمیم.
• قرآن در همه شئون خود مستقل است و وابستگی به غیر خود ندارد ، در اصل سندیت و حجیت، و در دلالت ظواهر و الفاظ احتیاج به هیج جای دیگر ندارد و در ارائه خطوط دین از قطعیات است .
• خواندن قرآن باید ما را بالا ببرد.
• قرآ ن درس تربیت است.
• قرآن رابه عنو ان توسل به خدا بخوانیم. وقتی که یک رعیت نامه سلطان را برایش می خواند شاه به او جایزه می داد، ما هم وقتی که قرآن می خوانیم ازخدا جایزه بگیریم.
• هرچه انسان بالاتر برود با نور قرآن بیشتر آشناتر می شود ولی شرطش این است که انسان طهارت داشته باشد، شرطش تشخیص کان ی*** نیست چون این مطالب را همه می توانند بفهمند چه طاهر باشند و چه نباشند ولی کسانی قرآن را خوب می فهمند که طاهر باشند.
• خدا به پیغمبر می‌فرماید: قرآن را بخوان و به وسیله قرآن مردم را تزکیه کن تا مردم قرآن را بفهمند و ما هم باید به دنبال پیغمبر برویم و تنها هدف باید دعوت به خدا باشد. نباید انتظارداشت که انسان‌ها همه درفهم قرآن یکسان باشند، انسان‌ها مانند معدن‌های طلا و نقره هستند؛ هر کدام یک خاصیتی دارند.
• هرچه آدم با قرآن انس بگیرد بیشتر بالا می رود و ظهور و بروز اخروی او نیز بیشتر می شود .
• قرآن عقل آدم را روشن می کند.
• قرآن تنها کتابی است که اگر هزاران مرتبه بخوانی خسته نمی شوی ،
• اگر به ما می گفتند که یک کتاب در کره مریخ وجود دارد که هم نور است و هم تبیان آنوقت ما می رفتیم تا ببینیم آن کتاب چیست .
• باید سراسر قرآن را با هم نگاه کرد و نباید فقط یک تکه از آن را خواند.
• ممکن است که یک آیه به تنهایی مطلبی را به ما بفهماند وگاهی هم ممکن است چند آیه باهم مطلب را بفهماند بهر حال قرآن خودش را به ما می فهماند.
• قرآن حجیت ذاتی دارد وقتی آیات قرآن جمع بندی شود، قرآن حجیت تام و قطعی دارد و با سنت قطعی مخالفت ندارد وقتی در سنت اختلافی پیدا شد آنگاه باید به قرآن مراجعه نمود چون قرآن سنت قطعی است.
• دو کار وظیفه ما است : تلاوت و مطالعه ظاهر قرآن، فهم آیات و تدبر در قرآن
• تلاوت قرآن شفاست، اگر ناراحت شدید با قرآن ناراحتی خود را برطرف کنید. حتی اگر آن را نفهمیدید همین که آن را بدست بگیرید خدا فرج تان را می رساند .
• آدم هر چه بیشتر قرآن می خواند، بیشتر با آیات و اسماء آشنا می شود. اینگونه است که ظهور و بروزش نیز بیشتر می شود.
• هر چه قرآن را نگاه می کنی حتی یک ذره اشکال در آن نمی بینی ،عالم خلقت هم مانند قرآن می ماند ، یک ذره خلل در آفرینش نمی بینی ، یعنی اگر یک پرکاهی را از آفرینش برداری هیچ چیز در عالم نخواهد بود. عالم مثل تسبیح نمی ماند بلکه مثل عدد است اگر عدد شماره 5 یا عدد شماره 6 را برداری دیگر عدد نداری یا اگر عدد شماره 5 را برداری و 6 را جای آن بگذاری اعداد از بین می رود .
• قرآن جهان شمول است و دارای دو ویژگی است، یکی اینکه قرآن جهانی است و به زبان جهان سخن می گوید و یکی اینکه زبان فطرت است مانند آب که آب برای همه لازم است.
• مطالعه قرآن برای همه لازم است چون برای همه بشراست و باید زبان فطرت داشته باشد.
• قرآن برای همه ( للناس ) نازل شده است، ولی تنها متقین از آن استفاده می کنند ( للمتقین ).
• قرآن قابل فهم همگان است اما چه وقت به حقیقت آن می رسیم ؟ وقتی که قدم برداریم و حرکت کنیم که هر چه قدم برداریم روشنتر می شود .
• قرآن همیشه مصداق دارد. وقتی می گوید موسی و فرعون، نه اینکه دیگر تمام شده، یعنی اینکه ببین تو خودت موسایی یا فرعون !
• قرآن دارای دو جورمخاطب است، یکی مخاطب های عمومی و دیگری مخاطب های فرزانه و دانشمند. قرآن گاهی به صورت برهانی صحبت کرده، که دانشمندان از آن استفاده می‌کنند و گاهی به صورت تمثیل صحبت کرده که قابل فهم برای عموم می‌باشد. برهان تمانع را همه کس نمی‌فهمند، این برهان تمانع که معرکه آرای فلاسفه است را علامه طباطبایی یک جور معنا می کند ملا صدرا یک جور معنا می کند و علامه جعفری یک جور معنا می کند. ولی کسی نمی تواند با مَثَل مخالفت کند . مثلا برهان تمانع را می توان به صورت ساده اینگونه معنا کرد که اگر دو تا خدا داشته باشیم یک خدا می گوید بچه باید سفید باشد و یک خدا می گوید بچه باید سیاه باشد ، این خدا می گوید بچه باید بلند قد باشد و آن خدا می گوید بچه باید کوتاه قد باشد پس دعوایشان می شود، اگر هم این دو خدا باهم به توافق برسند این اشکال بوجود می آید که آیا این خدا به آن خدا نیازی دارد یا خیر، پس آن یکی چه کاره است ؟ اصلا آن خدای دوم کجاست و کدام کتاب و پیامبر را فرستاده است، خیلی ساده می شود حرف زد که هم جنبه علمی داشته باشد و هم ساده باشد، مطالب علمی را می توان به زبان ساده مطرح کرد ، کدام کتاب است که این جور باشد
• انسان باید دید علمی داشته باشد تا قرآن را بفهمد
• مطالب علمی را نباید به قرآن تحمیل کرد، تحمیل کردن مطالب علمی به قرآن را تفسیر به رای گویند.
• اگرعلم صددرصد به جایی رسید، می توان از آن برای فهم قرآن کمک گرفت مطالب علمی به عنوان شواهد قرآن هستند.
• خواندن علوم پایه وپاک بودن باعث می شودکه انسان قرآن را بهتر بفهمد.
• دانش هایی که ما داریم (مانند صرف و نحو و معانی وغیره) ما را قابل می کند که از قرآن استفاده کنیم.
• شهود و برهان و... همه با قرآن تطبیق دارد و همه یک مطلب واحد را می گویند.
• انسان باید ذهنش را از افکار خودش و دیگران خالی کند تا بفهمد که آیه قرآن چه می گوید.
• اندیشمندان هر علمی دارای زبانی هستند، فلاسفه یک زبان دارند ، ریاضی دانان یک زبان دیگر ، هرکس زبان خودش را دارد ولی قرآن اینطور نیست ، قرآن زبان عمومی بشر است.
• قرآن کتاب علمی محض نیست، کتاب غیر علمی هم نیست، کتاب ریاضی و فقه و منطق نیست، قرآن کتاب مبدا و معاد است کتاب هدایت است.
• آنچه در قرآن مهم است تربیت و اخلاق قرآنی است و پی بردن به چگونگی و کیفیت بسیاری از چیزها مهم نیست . مانند چگونگی پدید آمدن آسمان ها و یا کیفیت معاد که همه حکمای اسلام در مورد آن بحث کرده اند که قائل به معاد جسمانی هستند و هر کسی کیفیت و چگونگی آن را به گونه ای دانسته و البته این قبیل مسائل به درد ما هم نمی خورد، اعتقاد به معاد است که غیر قابل انکار است.
• هر جا داستان حضرت موسی علیه السلام را که در قرآن می خوانیم تازگی دارد، خدا به مادر موسی وحی نمود که اگر می ترسی بچه ات را در دریا بینداز ، انداختن موسی در دریا یعنی توکل به خدا ، نگهدارنده وحافظ این بچه خداست، این مطالب در قرآن آمده است ولی اینکه موسی کی شیر خورده و چند ماه شیر خورده در قرآن نیامده است ، چون اینها بدرد نمی خورد ، این داستانها را چرا خدا به ما گفته است ؟ آیا می خواسته افسانه بگوید ؟ خیر هر چه که بدرد ما می خورد در قرآن آمده است و آنوقت ما می رویم سراغ مطالبی که بدرد ما نمی خورد. از قرآن باید این را آموخت که قرآن چگونه بحث می کند ، امین بودن و قوی بودن را از داستان حضرت موسی در قرآن می توان فهمید .
• داستان حضرت موسی علیه السلام و خضر علیه السلام قوانین الهی را نشان می دهد، نه به حضرت موسی علیه السلام خرده گرفته شده و نه به حضرت خضر علیه السلام ، و این نشان می دهد ما باید بر ظواهر اتکا کنیم .
• اگر کسی هوا و هوس داشته باشد و بخواهد نظریات خود را به قرآن تحمیل کند این شخص نمی تواند قرآن را بفهمد.
• اینکه قرآن می گوید بر دلهایشان قفل زده اند ، قفل چیست همین خصوصیات اخلاقی می باشد همین کینه ها و خود پرستیهاست.
• قرآن ذی وجوه است و اگر نمی توانید معانی مختلف را بر آن حمل کنید ، آن معنی را که خوب و عقلانی است قبول کنید .
• در مورد قرآن کریم گفته شده قرآن وجوه معنایی مختلفی دارد ،اما توجه داشته باشیم که متکلم خداست و محدودیت علمی ندارد و مخاطب اصیل قرآن حضرت رسول (ص) است که در فهم معانی متفاوتی که منظور متکلم بوده مشکلی ندارد و ظرفیت آن را دارد . پس اگر متکلم لفظی بگوید و هزاران معنا را قصد کند ، مخاطب هم که رسول است هزار معنا را بفهمد ، دیگر اشکالی در رابطه با ذی وجوه بودن قرآن وجود ندارد . البته باید به این نکته توجه داشت که قرآن ذی وجوه است اما هرگز ایهام شعری در آن وجود ندارد. و همچنین با اینکه مخاطب اصیل قرآن حضرت رسول (ص) است ، اما این موضوع منافاتی با عربی مبین بودن (فهم همگانی) آن ندارد.
• بنا بر نظر علما الفاظ برای معانی عامه وضع شده است و معنای انتزاعی دارند ، مثلا چراغ یک معنای عام است . اول چراغ موشی بود بعد چراغ توری شد ، بعد برق آمد و ... اما همیشه چراغ یک معنای انتزاعی داشته است و بر همه اینها صدق می کند. گاهی الفاظ مشترک است اما معانی برداشت شده از آن متفاوت است ، مثلا یک قبیله به عین، چشمه و قبیله دیگر نقره و دیگری زانو اطلاق می کردند.
• مجموع قرآن برای همه مردم قابل فهم است ولی ممکن است برخی از مسائل و مطالب آن را همه افراد متوجه نشوند.
• آیاتی درقرآن وجود داردکه به آنها آیات محکم گفته می شود مانند آیه ((لاتدرکه الابصار هو یدرک الابصار))یعنی چشم او را نمی بیند ولی او چشم را می بیند آیاتی نیز وجود دارد مانند ((علی العرش استوی )) (یعنی بر عرش ایستاده است) که آیه متشابه است با ارجاع آیه متشابه به محکم می توان نتیجه گرفت که خدا ماده نیست پس عرش هم نمی تواند مادی باشد. عقل با محکمات متشابهات را تشخیص می دهد.
• در مورد تشخیص و عقل برهانی می توانیم بگوئیم: گاهی عقل چیزی را درک می کند و گاهی نیز موضوعی را عقلی می نماید یعنی اول صغری وکبری را درست کرده و سپس عقل آن را می فهمد، از طرف دیگر عقل همه چیز را نمی فهمد لکن آنچه فهمیدن آن برای بشر لازم است عقل درک می کند و در حقیقت مایه کار ما عقل است. با عقل دنبال حضرت صادق علیه السلام می رویم. عقل مهم است معجزه مهم نیست، چون حضرت موسی علیه السلام معجزه عصا را نشان داد ولی پیروانش با شنیدن صدای گوساله به دنبال گوساله رفتند. عقل برهانی انسان را از انحرافات نگه می دارد.
• قران تحدی (به مبارزه فراخواندن) دارد، یکی از تحدی های قرآن این است که اگر قرآن از جانب کسی غیر از خدا می آمد آنوقت قرآن دارای اختلافات و تناقضات می بود و بعد باید کسی می آمد و در خصوص تناقضات قرآن کتاب می نوشت ولی الان در قرآن تناقضی وجود ندارد ، تحدی قرآن فقط به فصاحت و بلاغت آن نیست ، چون در آن زمانی که قرآن نازل شد ، مردم به صورت طبیعی شاعر بودند ، و لذا در آن زمان فصاحت و بلاغت قرآن جلوه کرد تا مردم آن زمان خاضع شوند.
• قرآن یک کلمه (لن تفعلوا) دارد که همه را به زانو در می آورد یعنی اینکه ابدا نخواهید توانست مثل قرآن را بیاورید ودانشمندان درطول قرن ها نتوا نستند که یک آیه مانند آن را بیاورند. اعجاز قرآن دراین یک کلمه است خدا نمی فرماید که ما نمی گذاریم مثل قرآن را بیاورید (یعنی صرف) بلکه می گوید شما نمی توا نید مثل قرآن را بیاورید.
• معجزه علت طبیعی می خواهد و علل طبیعی بر اساس امکان است نه امتناع ولی چیزی که ضرورت دارد در معجزه غلبه ای است که به هیچ وجه نمی شود بر آن تسلط یافت .به عبارت دیگر وقتی اراده خدا باشد همه چیز ممکن است، اعجاز خرق عادت است اما هر خرق عادتی معجزه نیست ، معجزه استناد به علت غیر مغلوب دارد ،خرق عادت اعم از معجزه و کرامت و اهانت است ، خرق عادت را می توان مغلوب کرد ولی اعجاز را نمی توان مغلوب کرد اما معجزه هم علت طبیعی میخواهد و مستند به علت غالب غیر مقهور است.
• حالا برویم فکر کنیم که از خدا بهتر چه کسی است ؟ چرا از خدا فرار می کنیم ؟ مگر می خواهیم کجا برویم ؟ "انی توف*** ، انی تسرفون " قرآن داد می زند که کجا میروید ، سیر بیکران من الله و الی الله و فی الله تمام شدنی نیست . ما مسافریم و مسافر ابدی هستیم باید توشه هایی مطابق سفرمان جمع کنیم ، ما قرآن داریم پس دستمان پر است، قرآن قرآن، علیکم بالقرآن " کتاب انزلنا الیک لتخرج الناس ..."
• عجب نیست که بعضی از علما نمی گویند الله اعلم بلکه میگویند الله یعلم ، برای اینکه الله اعلم یعنی خدا بهتر می داند ولی من هم چیزی می دانم ، از این کلمه بوی علم نمی آید ، کتابهای علمی تکرار ندارد ولی قرآن تکرار دارد ، تکرار در کتب علمی سودمند نیست ولی در قرآن تکرار سودمند است. یکی از معجزات قرآن اسلوب خاص آن است و ربطی به کلام بشر ندارد ، هر کس به این اسلوب آشنا باشد می بیند که این کلام بشر نیست .
• ادبیات مقدمه است ، همچون پلکان است از آن که بالا رفتی دیگر نیازی به آن نداری ، اگرچه 14 قرن است که روی ادبیات کار کرده اند، اما ادبیات قرآن غیر از این ادبیات است .
• بچه مسلمان نباید پی الفاظ و قرائت های مختلف و ... برود . چه کنیم که از قرآن لفظی بیش نمانده است.
• برهان اثبات مطلوب است و نقض نقیض ، اگر سلب محمول از این موضوع امکان نداشته باشد با این عقل نمی توان تفسیر متن مقدس کرد.
• محبت خدا علم است. هر چه محبت به خدا بیشتر شود، توجه به او نیز بیشتر خواهد شد. توجه بیشتر محبت بیشتری را موجب خواهد گشت. همینطور است که یکدیگر را تشدید می کنند. رابطه علم و عمل نیز همینگونه است.
• رسولان در گرفتن وحی و رساندن و عمل به آن اشتباه نمی کنند .
• وحدت وجود یعنی هر کسی هرچیزی دارد مال خداست .
• داستان های قرآن نمی خواهد خصوصیات تاریخی را بگوید بلکه به ما درس عبرت می دهد .

جلوه هایی از اخلاق و رفتار پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

ادب ورزی

هنگامی که مسلمانان برای جنگ بدر رهسپار بودند، در مسیر خود به عربی بادیه نشین برخوردند. از او پرسیدند: آیاسپاه قریش را دیده است؟ مرد پاسخی نداد. به او گفتند: به پیامبر خدا سلام کن. بیابان نشین ریشخندکنان پرسید: آیا رسول خدا میان شماست؟ مسلمانان گفتند: بله، پس بر او سلام کن!

مرد عرب نزد پیامبر آمد و گفت: اگر تو پیامبر خدایی، به من بگو در شکم این شتر ماده من چیست؟ سلمه پسر سلامه گفت :این مطلب را از رسول خدا نپرس. پیش من بیا، من به تو می گویم، آن گاه سخن نا مربوطی به زبان آورد! رسول گرامی فرمود:«دست بردار، به مرد دشنام می دهی؟!» پس به اعتراض، چهره از سلمه برگرفت.

آن حضرت در جنگ بدر مسمانان را از دشنام گویی به کشتگان دشمن بر حذر داشت و فرمود:

به ایشان دشنام مدهید که این کار شما بر کشتگان تاثیری ندارد و بازماندگانشان را آزار می دهد. آگاه باشید که بددهنی، فرو مایگی است.

این بزرگوار در هشداری به امت خود می فرماید:

به کسی دشنام مده. اگر دیگری به دروغ به تو دشنام داد، تو او را به چیزی که می دانی بددهنی نکن. در این صورت،پاداش از آن تو و گناه از آن اوست.

شفاعت از ائمه(علیه السلام) ریشه قرآنی دارند

حضرت استاد امجد:
 
شفاعت از ائمه(علیه السلام) ریشه قرآنی دارند

خبرگزاری فارس: مسئول موسسه دعبل خزاعی و جامعه مداحان کشور گفت: توسل، توکل و شفاعت از ائمه (علیه السلام) ریشه قرآنی دارد و این سیره مسلمانان است


به گزارش خبرگزاری فارس از کرمان، آیت‌الله محمود امجد یکشنبه شب در آیین بزرگداشت پیرغلامان و ذاکران اباعبد‌الله الحسین (علیه السلام) در کرمان اظهار داشت: همان طور که در مسائل مادی متوسل می‌شویم، در زمینه مسائل معنوی نیز باید توسل و توکل داشته باشیم و ائمه(علیه السلام) همه ملکی هستند که خداوند برای راهنمایی و کمک انسان‌ها برای گذر از امواج جهان فرستاده است.
وی افزود: به برکت بیانات نورانی علما و سخنوران، شبهات نزد جوانان معنا و مفهومی ندارد و خدای تعالی با متجلی کردن حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و ائمه‌اطهار(علیهم السلام) خواست انسان‌ها را در این آیینه روشن ببیند.
مسئول جامعه مداحان کشور با اشاره به سخن امام صادق(علیه السلام) که می‌فرمایند« اگر یک قطره اشک امام حسین(علیه السلام) در جهنم بیفتد آتش جهنم را خاموش می‌کند»، ‌اظهار داشت: در خصایصه الحسینی 300 امتیاز برای امام حسین(علیه السلام) از احادیث و روایات استنباط شده است اگر عزدار واقعی امام حسین(علیه السلام) باشیم، دیگر این حرف‌ها جایگاهی ندارد ، اگر کربلا نبود  از اسلام، دین و مذهب نیز خبری نبود و اگر زینب(سلام الله علیها) نبود اثری از کربلا باقی نمی‌ماند.

حیف است انسان برای غیر امام حسین گریه کند

حیف است انسان برای غیر امام حسین(علیه السلام) گریه کند

 

 این دعای افتتاح پر از معانی و پر از معرفت است. خداوند توفیق بدهد ولو کم کم بخوانیم و بفهمیم. متأسفانه ما دعا را می‌خوانیم ولی تعمق نمی‌کنیم و گرنه لذیذ ترین کلمات همین دعاست یعنی اینها قرآن ساعد است. قرآن از باطن این عالم آمده، کلام خدا است، این نامه خداست. جوابش این دعاهاست. ان‌شاءالله با این دعاها و این قرآن به اوج سعادت خودمان برسیم. موت، فوت نیست، فوت انتقال است از عالم به عالمی دیگر از این خانه به خانه دیگر. چه کسی بهتر عمل می‌کند! نه اینکه چه کسی بهتر می‌داند. دانایی نمی‌خواهند، عمل صالح می‌خواهند. دانایی لازم است ولی دانایی مقدمات است، آنچه که ما باید ببریم عمل صالح است. خداوند قسم خورده همه در خسران و ضرر هستند مگر کسانی که عمل صالح دارند. البته دو وظیفه داریم یک وظیفه فردی و یک وظیفه اجتماعی. شب شهادت حضرت خدیجه است. ایشان مقام شهید دارد. کسی که در جبهه شهید می‌شود با لباس خون، دفن می‌کنند این خونش از هزار غسل بهتر است. کسی با محبت اهل بیت بمیرد مقام شهید دارد. خدا زیادشان کند. چه‌کسی بهتر عمل می‌کند. کتابخانه ی آقا زیاد است، باشد. مرید و معلومات زیادی دارد، داشته باشد. این چیزها آنجا ملاک نمی‌شود، اینها بردنی نیست. خوردنی‌ها را باید برد. توی ماه رمضان آدم یه چیزهایی باید بخورد و بنوشد که ما نخوردیم. بیش از 60 سال است من سر و کارم با علما است ولی چی دارم؟ هیچ چیز!

 

    گیرم پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل؟ خدایا ما دو کار بیشتر نکردیم هر چه گفتی بکن، نکردیم هر چه گفتی نکن، کردیم. خوش به حال شما که پای منبر نشستید. این منبر خیلی مقدمات می‌خواهد، طهارت می خواهد، علم و فضل می خواهد که ما هیچ کدام را نداریم اما پای منبر نشستن دو تا گوش شنوا می‌خواهد. عجیب‌ترین این مسئله این است که تنها چیزی که مورد اتفاق همه است، مرگ است. چه آنهایی که مادی هستند چه آنهایی که معنوی هستند می‌گویند مرگ حتما هست. منکر قیامت هست، منکر خدا هست ولی منکر مرگ وجود ندارد. بزرگترین دکتر هم می‌گوید دستگاه از کار افتاد و هیچ کاری نمی‌توانیم بکنیم. مات و حیات دست خداست، همه چیز دست خداست. مرگ مورد اتفاق همه است. یک نفر در عالم پیدا می‌شود بگوید مرگ نیست؟ حتی دانشمندان. عجیب‌تر از مرگ این که چرا ما غافل هستیم با وجود اینکه مرگ را قبول داریم؟ عجیب‌ترین این است که چرا من عمامه به سر به مرگ توجه نمی‌کنم؟ موت ما را درک می‌کند تا اجل هم نیاید تمام توپ و تانک هم بیاید کاری نمی‌شود. در یک تصادف همه مرده بودند الا یک بچه نوزاد که الان صاحب بچه و تشکیلات است. تا اجل نیاید هیچ اتفاقی نمی‌افتد.

  گر نگهدار من آن است که من می‌دانم        شیشه را بر بقل سنگ نگه می‌دارد

 

خدا کند تا آخرین لحظه بنده خدا باشیم. ایمان باید قلبی باشد نه زبانی. یقینی به من بده که یقین کنم هیچ کسی غیر از تو نیست. حارث انسان اجل است.. البته اینطور نیست که گاز  بدهیم بگوییم اجل باید باشد، نه! باید مواظب رانندگی باشیم. نمی‌شود خودمان را به کشتن بدهیم. بعد بگوئیم اجل رسیده یا نه؟ عقل را به هر کسی نمی‌‌دهند گران است. انسان بی عقل وقتی زندگی می‌کند، مثل حیوانات است. یک عابدی 300 سال عبادت می‌کرد، ملائکه تعجب می‌کردند، خداوند فرمود: بروید عقلش را بسنجید، آمدند گفتند: تو این همه عبادت کرده‌ای چه آرزویی داری؟ گفت: ای کاش خداوند یک الاغی داشته باشد از این سبزه‌ها بخورد و بچرد.          برای مرده نباید گریه کرد. وقتی پیامبر خدا دید همه برای شهدای خودشان گریه میکنند گفت عموی من حمزه گریه کن ندارد. جهت داد. تا زمان امام حسین(علیه السلام) که رسید همه شهدا امام حسین(علیه السلام) شد. ما اگر حسینی هستیم نباید بر پدرمان بر برادرمان بر همسرمان گریه کنیم. البته گریه اشکال ندارد، حرام نیست، ولی بی‌معرفتی است اگر گریه کنیم. گریه بر حسین باید کرد. گریه بر امام حسین یک اشکش جهنم را خاموش می‌کند. آنقدر که به فکر تجملات هستیم یک کم هم به فکر مرده باشیم. اون هم چشمش به ما است. اون می‌فهمد راه طولانی است.

 

 نباید اسراف کنیم. قدیم آب وضو را توی باغچه می‌ریختیم تا اسراف نشود. هسته خرما را دور نمی‌ریختیم، جمع می‌کردیم میریختیم توی بخاری که اصراف نشود. زمان طلبگی همه در یک ظرف غذا می خوردیم. من زمان طلبگی ظرف شور بودم، جاروکشی و پخت و پزهم بلد نبودم. البته یک ظرف بیشتر نبود همه توی یک ظرف غذا می‌خوردیم، قاشق و چنگال هم نداشتیم. حیف است آدم برای غیر امام حسین گریه کند. عجیب‌ترین مسئله این است که همه مرگ را قبول دارند. عجیب‌تر این که مردم غافل هستند و اعجب همه این است که اهل نماز، قرآن، نهج‌البلاغه، منبر باشد مثل من، ولی در دلش اثر نکند.

 

 از خداوند بخواهیم غنی‌بودن را و دعا کنیم اگر قرار است فقر دهد صبر هم بدهد. مجلس آیت الله بهجت نظیر نداشت این مرد بزرگ آبرو علمااست ، آبروی علما به من گفتند: بیایید مجلس جامع ما رفتیم همه قرآن و حمد خواندیم بهترین مجلس شد.

 

*** سخنرانی آیت الله امجد -  شب دهم ماه مبارک رمضان

اگر درد مردم را نفهمیم دین نداریم و اگر بفهمیم می میریم

آیت الله امجد:

-    ضریب هوشی خیلی بالا رفته و این مقدمه ظهور حضرت بقیة الله ارواح العالمین است.  

 

2-     معنای این که شیطان را سه بار می کشند این است:زمان حضور حضرت: چون زمینه شیطان کم و ضعیف می شود. زمان رجعت: چون زمینه شیطان خیلی کم می شود.قیامت: چون روز بروز و ظهور حق است. 

 

3-     خداوند می فرماید:زمین و آسمان وسعت مرا ندارد. دل مؤمن جایگاه من است.     

 

4-     سوره حمد مرده را زنده می کند. چه مرده ای سخت تر از قلبی که به یاد خدا نباشد.  

 

5-     وقتی جنازه رضاخان ملعون را می آوردند علما در کرمانشاه از رادیو مراسم را می شنیدند. قاری در همان مراسم داشت سوره یس را می خواند. دقیقاً موقع داخل قبر کردن او به این آیه رسید: هذه جهنم التی کنتم توعدون   

 

6-     راست گویی عشق خوبان آتش است /سخت سوزاننده لیکن دلکش است / از خدا خواهم که افزونش کند/ دل اگر دم زد پر از خونش کند 

 

7-     گرفتم نوکر نالایقی چون من نمی خواهی /من بی آبرو همچون تو یک ارباب می خواهم

 

8-     شخصی به یکی از وهابی ها گفت: چرا جلد قرآن را که از پوست گوسفند است می بوسی؟ جواب داد: به خاطر محتوایش. او هم گفت: من هم ضریح را به خاطر محتوایش می بوسم. 

 

9-        حضرات اگر یک اقیانوس عطا کند پیش آنها یک قطره است و اگر هم یک قطره بدهند پیش ما یک اقیانوس است.  

 

10-           کسی که کتاب کفرآمیز اسرار هزار ساله را نوشت قبلاً این کونه بوده که برای اینکه نماز شبش ترک نشود زیر پایش شن می ریخته و می خوابیده.  

 

11-           حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس / در بند آن نباش که نشنید یا شنید

 

12-            خدا فقط بالا نیست اینکه به خاطر دعا دست را بالا می بریم به خاطر ادب است.  

 

13-        حضرت حبیب بن مظاهر(ع) را در خواب دیده اند فرمود: اگر به دنیا بر می گشتم دلم می خواست دائم در مجالس امام حسین (علیه السلام) شرکت کنم.      

 

14-     اگر درد مردم را نفهمیم دین نداریم و اگر بفهمیم می میریم.  

 

15-    مرحوم آقای ابوترابی دردوران اسارت وقتی شلاق از دست مأمور شکنجه افتاده بود آن را برداشته و به مأمور داده بود تا ادامه دهد. 

 

*** گزیده هایی از استاد امجد